انین
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
ناله , زاري , شکايت , زاري کردن
فرهنگ فارسی
( آنین ) ( اسم ) خم کوچک سفالین که دوغ در آن ریزند و جنبانند تا کر. آن جدا شود انین .
انین: خمچه، خم کوچک سفالی که دوغ در آن بریزندوبزنندتاکره شود، آه و ناله، آه سوزناک
( اسم ) ناله آواز سوزناک .
ناله کردن . نالیدن نالیدن بیمار . یا ناله .
انین: خمچه، خم کوچک سفالی که دوغ در آن بریزندوبزنندتاکره شود، آه و ناله، آه سوزناک
( اسم ) ناله آواز سوزناک .
ناله کردن . نالیدن نالیدن بیمار . یا ناله .
فرهنگ معین
( آنین ) ( اِ. ) خُم کوچک سفالین که دوغ را در آن می ریختند و آرام آرام تکان می دادند تا کره از آن جدا شود.
(اَ نِ ) [ ع . ] (اِ. ) ناله ، آواز سوزناک ، آنین هم گویند.
(اَ نِ ) [ ع . ] (اِ. ) ناله ، آواز سوزناک ، آنین هم گویند.
(اَ نِ) [ ع . ] (اِ.) ناله ، آواز سوزناک ، آنین هم گویند.
لغت نامه دهخدا
انین . [ اَ ] (ع مص ) ناله کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نالیدن . (از اقرب الموارد). نالیدن بیمار. (از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) ناله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نصاب ).بانگ دردمند بخاطر درد. (از تعریفات سید جرجانی ):
ماه نو منکسف در گلوی فاخته است
طوطیگان باحدیث قمریکان باانین .
ز دوستان تو آواز رود و بانگ سرود
بر آسمان شده وز دشمنان نفیر انین .
گفت ای دانای سر و رب دین
کرد خاک لابه گر نوحه و انین .
ماه نو منکسف در گلوی فاخته است
طوطیگان باحدیث قمریکان باانین .
منوچهری .
ز دوستان تو آواز رود و بانگ سرود
بر آسمان شده وز دشمنان نفیر انین .
سعدی .
گفت ای دانای سر و رب دین
کرد خاک لابه گر نوحه و انین .
مولوی .
( آنین ) آنین. ( اِ ) اَنین. نیم خم سفالین و کوچک که دوغ در آن کرده و جنبانند یعنی زنند تا کره آن جدا شود. تغار. تغارچه. نهره ( بزبان آذری ). شیرزنه ، و آن خنوری بود که ماست در وی کنند و می جنبانند تا روغن آن گیرند. ( از فرهنگ اسدی ، خطی ) :
سبو و ساغر و آنین وغولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان.
پس در او ریزم جغرات و همی جنبانم.
تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم.
بزنم تا بکشم روغن از او.
انین. [ اَ ] ( اِ ) ظرفی سفالی مانند سبو و خمچه بزرگ که دوغ در آن کنند و بجنبانند تا مسکه ( روغن و کره ) جدا گردد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
انین. [ اَ ] ( ع مص ) ناله کردن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نالیدن. ( از اقرب الموارد ). نالیدن بیمار. ( از المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) ناله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( نصاب ).بانگ دردمند بخاطر درد. ( از تعریفات سید جرجانی ):
ماه نو منکسف در گلوی فاخته است
طوطیگان باحدیث قمریکان باانین.
بر آسمان شده وز دشمنان نفیر انین.
کرد خاک لابه گر نوحه و انین.
سبو و ساغر و آنین وغولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان.
طیّان.
بخرم آخر آنین ترا جان پدرپس در او ریزم جغرات و همی جنبانم.
طیّان.
دوغم ای دوست در آنین تو میخواهم ریخت تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم.
طیّان.
دوغم اکنون که در آنین تو شدبزنم تا بکشم روغن از او.
طیّان.
|| چوبی که ماست را بدان برهم زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. ( برهان ). و ظاهراً این معنی دوم مجعول باشد و از بعض امثله فوق باشتباه افتاده اند.انین. [ اَ ] ( اِ ) ظرفی سفالی مانند سبو و خمچه بزرگ که دوغ در آن کنند و بجنبانند تا مسکه ( روغن و کره ) جدا گردد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
انین. [ اَ ] ( ع مص ) ناله کردن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نالیدن. ( از اقرب الموارد ). نالیدن بیمار. ( از المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) ناله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( نصاب ).بانگ دردمند بخاطر درد. ( از تعریفات سید جرجانی ):
ماه نو منکسف در گلوی فاخته است
طوطیگان باحدیث قمریکان باانین.
منوچهری.
ز دوستان تو آواز رود و بانگ سرودبر آسمان شده وز دشمنان نفیر انین.
سعدی.
گفت ای دانای سر و رب دین کرد خاک لابه گر نوحه و انین.
مولوی.
انین . [ اَ ] (اِ) ظرفی سفالی مانند سبو و خمچه ٔ بزرگ که دوغ در آن کنند و بجنبانند تا مسکه (روغن و کره ) جدا گردد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا).
فرهنگ عمید
( آنین ) خم کوچک سفالی که دوغ در آن بریزند و بزنند تا کرۀ آن گرفته شود، خمچه.
خم کوچک سفالی که دوغ در آن بریزند و بزنند تا کرۀ آن گرفته شود، خمچه.
آه وناله، آه سوزناک.
خم کوچک سفالی که دوغ در آن بریزند و بزنند تا کرۀ آن گرفته شود، خمچه.
آه وناله، آه سوزناک.
آهوناله؛ آه سوزناک.
پیشنهاد کاربران
موسیقی، ترانه
خم کوچک سفالی . .
تغار
کلمات دیگر: