کلمه جو
صفحه اصلی

موانع


مترادف موانع : عایق ها، مانع ها، جلوگیرها، سدها، عوایق، بازدارنده ها

برابر پارسی : راهبندها، بازدارندگان

فارسی به انگلیسی

impedimenta

obstacles, impediments


مترادف و متضاد

عایق‌ها، مانع‌ها، جلوگیرها، سدها، عوایق، بازدارنده‌ها


فرهنگ فارسی

جمع مانع
( صفت ) جمع مانع باز دارنده ها عایقها.

فرهنگ معین

(مَ نِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مانع ، بازدارنده ها.

لغت نامه دهخدا

موانع. [ م َ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مانعة. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). || ج ِ مانع. ( اقرب الموارد ) ( یادداشت مؤلف ). چیزهایی که بازدارند و ممانعت کنند کسی را از کاری و هرآنچه مانع اجرای کاری گردد. ( ناظم الاطباء ). || عوائق. مشکلات بازدارنده از پیشرفت امور. ( از یادداشت مؤلف ) : خود را به شره در کارهای مخوف اندازد و از موانع آن نپرهیزد. ( گلستان ). و رجوع به مانع و مانعة شود.

فرهنگ عمید

= مانع

مانع#NAME?



کلمات دیگر: