(مَ رَ شَ یا رِ ش ) [ ع . مهارشة ] (مص م . ) بر یکدیگر برانگیختن (سگان و جز آن ها را ).
مهارشه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مهارشة. [ م ُ رَ ش َ ] (ع مص ) مهارشت . بر یکدیگر برانگیختن سگان را. هراش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). محارشه . (زوزنی ). || تباهی افکندن میان مردم . (آنندراج ). || بر یکدیگر برجستن و حمله کردن . مخاصمه . (از اقرب الموارد) : دوسه روز از طرف بعضی لشکرهای پادشاه که بر حوالی قلعه بودند با ساکنان آن کوه مهارشة و حربی رفت . (جهانگشای جوینی ).
فرهنگ عمید
۱. به یکدیگر حمله کردن سگان.
۲. به هم درافتادن، دشمنی و ستیزه کردن.
۲. به هم درافتادن، دشمنی و ستیزه کردن.
کلمات دیگر: