مشغول . مستعد .
دل ده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دل ده . [ دِ دِه ْ ] (نف مرکب ) مشغول . || مستعد. (ناظم الاطباء). رجوع به دل دهی شود.
دل ده. [ دِ دِه ْ ] ( نف مرکب ) مشغول. || مستعد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دل دهی شود.، دلده. [ دِ ل َ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه ، با 179 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
کلمات دیگر: