کلمه جو
صفحه اصلی

تسخی

فرهنگ فارسی

تسخئه .

لغت نامه دهخدا

تسخی. [ ت َ س َ خ ْ خی ] ( ع مص ) تکلف کردن در سخاوت. ( تاج المصادر بیهقی ). سخاوت کردن. ( زوزنی ). به تکلف جوانمردی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

تسخی ٔ. [ ت َ ءْ ] ( ع مص ) تسخئة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تسخئة شود.

تسخی ٔ. [ ت َ ءْ ] (ع مص ) تسخئة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تسخئة شود.


تسخی . [ ت َ س َ خ ْ خی ] (ع مص ) تکلف کردن در سخاوت . (تاج المصادر بیهقی ). سخاوت کردن . (زوزنی ). به تکلف جوانمردی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).



کلمات دیگر: