کلمه جو
صفحه اصلی

حناطی

فرهنگ فارسی

جماعتی از مردم طبرستان که ظاهرا اجدادشان بیع و شرای گندم داشتند

لغت نامه دهخدا

حناطی. [ ح َن ْ نا ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به حناط. گندم فروش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بایع حنطة. ( اقرب الموارد ). || غله فروش. ( ناظم الاطباء ).

حناطی. [ ح َن ْ نا ] ( اِخ ) جماعتی از مردم طبرستان که ظاهراً اجدادشان بیع و شرای گندم داشتند. ( الانساب ).

حناطی . [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) جماعتی از مردم طبرستان که ظاهراً اجدادشان بیع و شرای گندم داشتند. (الانساب ).


حناطی . [ ح َن ْ نا ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به حناط. گندم فروش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بایع حنطة. (اقرب الموارد). || غله فروش . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: