کلمه جو
صفحه اصلی

خق

فرهنگ فارسی

حوض و تالاب پر رخنه که آب در آن جمع نگردد و خشک باشد .

لغت نامه دهخدا

خق. [ خ َق ق ] ( ع اِ ) شکاف در زمین که کسی اندروی پنهان تواند شد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، اَخقاق ، خقوق. جج ، اَخاقیق. || حوض خشک. ( منتهی الارب ).

خق. [ خ ُق ق ] ( ع اِ ) حوض و تالاب پررخنه که آب در آن جمع نگردد و خشک باشد. ( ناظم الاطباء ).

خق . [ خ َق ق ] (ع اِ) شکاف در زمین که کسی اندروی پنهان تواند شد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَخقاق ، خقوق . جج ، اَخاقیق . || حوض خشک . (منتهی الارب ).


خق . [ خ ُق ق ] (ع اِ) حوض و تالاب پررخنه که آب در آن جمع نگردد و خشک باشد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: