کلمه جو
صفحه اصلی

سمن بو

فرهنگ فارسی

سمن بوی . معطر و خوشبو مانند یاسمن

لغت نامه دهخدا

سمن بو. [ س َ م َ ] ( ص مرکب ) سمن بوی. معطر و خوشبو مانند یاسمن. ( ناظم الاطباء ) :
سمن بوی و زیبارخ و ماهروی
چو خورشیددیدار و چون مشک بوی.
فردوسی.
سمن بوی خوبان با ناز و شرم
همه پیش کسری برفتند نرم.
فردوسی.
شکرشکن است یا سمن گوی من است
عنبرذقن است یا سمن بوی من است.
ابوالطیب مصعبی.
عیشست در کنار سمن زار خواب صبح
نی در کنار یار سمن بوی خوشتر است.
سعدی.
پریرویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمیباشد.
سعدی.
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند.
حافظ.

دانشنامه عمومی

سمنبو (سمن) بادغیسی از زنان شاعر فارسی گوی افغانی در سال ۱۳۰۸ هجری شمسی در بادغیس افغانستان دیده به جهان گشود و علی رغم بی سواد بودن اشعار فراوانی سرود. مجموعه های شعر ناله های سمنبو (کابل ۱۳۴۶)، گل های سمنبو (هرات ۱۳۵۰) و گزیده اشعار (کابل ۱۳۶۸) از وی منتشر شده است.
میرشاهی، مسعود. شعر زنان افغانستان نشرشهاب، نشرافکار، تهران ۱۳۸۳: ۴۳-۴۲


کلمات دیگر: