آنکه عارض وی سفید چون سمن باشد
سمن عارض
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سمن عارض. [ س َ م َ رِ ] ( ص مرکب ) آنکه عارض وی سفید چون سمن باشد :
تا ترک سمن عارض بودی نه چنین بود
امروز چنین شد که بت مشک عذاری.
تا ترک سمن عارض بودی نه چنین بود
امروز چنین شد که بت مشک عذاری.
فرخی.
کلمات دیگر: