کلمه جو
صفحه اصلی

اطنابه

فرهنگ فارسی

نام زنی بود و ابن طنابه پسر آن زن که شاعر بود . و عمرو بن اطنابه پسر آن زن است .

لغت نامه دهخدا

( اطنابة ) اطنابة. [ اِ ب َ ] ( ع اِ ) سایبان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سایه وان. ( مهذب الاسماء ). خانه بزرگ مویین. ( لغت خطی ). مظلة. ( اقرب الموارد ). || دوال که بر سر زه کمان بود. ( مهذب الاسماء ). || دوال که بر قبضه کمان بندند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دوالی که به کمرساز بندند. یقال : شدّ اطنابةالابزیم. ج ، اطانیب. ( اقرب الموارد ).

اطنابة. [ اِ ب َ ] ( اِخ ) نام زنی بود و ابن اطنابه پسر آن زن که شاعر بود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). و عمروبن اطنابه پسر آن زن است. ( آنندراج ).نام زنی از بنی کنانةبن قیس بن جسربن قضاعة. و عمرو پسر وی شاعر مشهوری بود و نام پدر عمرو زید مناة بود.( از تاج العروس ). و رجوع به بلوغ الارب ج 2 ص 133 شود.

اطنابة. [ اِ ب َ ] (اِخ ) نام زنی بود و ابن اطنابه پسر آن زن که شاعر بود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و عمروبن اطنابه پسر آن زن است . (آنندراج ).نام زنی از بنی کنانةبن قیس بن جسربن قضاعة. و عمرو پسر وی شاعر مشهوری بود و نام پدر عمرو زید مناة بود.(از تاج العروس ). و رجوع به بلوغ الارب ج 2 ص 133 شود.


اطنابة. [ اِ ب َ ] (ع اِ) سایبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سایه وان . (مهذب الاسماء). خانه ٔ بزرگ مویین . (لغت خطی ). مظلة. (اقرب الموارد). || دوال که بر سر زه کمان بود. (مهذب الاسماء). || دوال که بر قبضه ٔ کمان بندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دوالی که به کمرساز بندند. یقال : شدّ اطنابةالابزیم . ج ، اطانیب . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: