کلمه جو
صفحه اصلی

چاوش


برابر پارسی : پیشروکاروان

فارسی به انگلیسی

herald, mace - bearer, leader of a caravan


forerunner, harbinger, herald, vanguard


forerunner, harbinger, herald, vanguard, mace - bearer, leader of a caravan

فارسی به عربی

مضغ

مترادف و متضاد

mace-bearer (اسم)
چاوش

mastication (اسم)
جویدن، چاوش

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱- پیشرو لشکر و کاروان نقیب قافله . ۲- کسی که پیشاپیش قافله یا زوار حرکت کند و آواز خواند. ۳- حاجب .

فرهنگ معین

(وُ ) [ تر. ] (ص . اِ. ) ۱ - پیشرو لشکر و قافله . ۲ - کسی که پیشاپیش قافله یا کاروان زایران حرکت کند و آواز خواند. ۳ - حاجب .

لغت نامه دهخدا

چاوش. [ وُ ] ( ترکی ، ص ، اِ ) نقیب لشکر. ( آنندراج ) ( غیاث ). چاووش. ( ناظم الاطباء ). نقیب سپاه. ( فرهنگ نظام ). آنکه در جنگ فرمان حمله دهد و سپاهیان را تشجیع و تشویق کند :
گر حاجب تو پوشد پیکار را زره
ور چاوش تو بندد پرخاش را کمر.
امیرمعزی.
تو قاهر مصر و چاوشت را
بر قاهره قهرمان ببینم.
خاقانی.
نفیر چاوشان از دورشو دور
ز گیتی چشم بد را کرده مهجور.
نظامی.
ز دل دادن چاوشان دلیر
دلاور شده گور بر جنگ شیر.
نظامی.
پسر چاوشان دید و تیغ و تبر
قباهای اطلس کمرهای زر.
نظامی.
|| کسی که در دربار شاهان یا در نزد امراء و بزرگان وظیفه دار امور تشریفاتی بوده و در روزهای سلام اشخاص را به حضور آنان معرفی مینموده است. رئیس تشریفات :
چاوش اوهام نتواند رسیدن
تا کجا تا آخرین صف روز بارت.
انوری.
نه نه قباد مخوان کیقباد خوانش از آنک
قباد چاوش روز سلام اوزیبد.
خاقانی.
|| نقیب قافله. ( آنندراج ) ( غیاث ). نگهبان و مراقب کاروانیان. || دربان. ( فرهنگ نظام ) :
ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار.
خاقانی.
خلیل از خیلتاشان سپاهش
کلیم از چاوشان بارگاهش.
نظامی.
روزها شد که بنده می آید
بر در و ره نمیدهد چاوش.
پوربهای جامی.
و رجوع به چاووش شود.

فرهنگ عمید

= چاووش: ز دل دادن چاوشان دلیر / دلاورشده گور بر جنگ شیر (نظامی۵: ۸۰۱ )، نفیر چاوشان ز «دور شو، دور» / ز گیتی چشم بد را کرده مهجور (نظامی۲: ۲۵۴ ).

دانشنامه عمومی

چاْوُشْ (chawosh) در گویش گنابادی یعنی آواز ، آوازخوانی ، خواندن ، خوانندگی کردن


پیشنهاد کاربران

با عرض تاسف ترجمه شما از کلمه چاووش اشتباه است ( چاووش ) یعنی چوپان نگهبان گله


کلمات دیگر: