کلمه جو
صفحه اصلی

تبصره


مترادف تبصره : بند، توضیح، توضیحی، بیناسازی، عبرت گیری

برابر پارسی : بند، بخش، آویژه، بینک، زیربند، نیم بند

فارسی به انگلیسی

note, nota bene


nota bene, provision, rider


فارسی به عربی

ملاحظة , هامش

مترادف و متضاد

بند


توضیح، توضیحی


بیناسازی، عبرت‌گیری


remark (اسم)
اظهار، تذکر، توجه، بیان، ملاحظه، فرمایش، عرضه داشت، تبصره

note (اسم)
یادداشت، تبصره، نت، یادداشت ها، نوت موسیقی، کلید پیانو، اهنگ صدا

footnote (اسم)
شرح، تبصره، زیر نگاشت، یادداشت ته صفحه

۱. بند
۲. توضیح، توضیحی
۳. بیناسازی، عبرتگیری


فرهنگ فارسی

بیناکردن، بیناگردانیدن، امری واضح وروشن کردن
۱ - ( مصدر ) بینا کردن ۲- عبرت گرفتن . ۳- ( اسم ) توضیحی که بمواد قوانین و اساسنامه ها و مانند آن افزایند.

فرهنگ معین

(تَ ص ِ رِ ) [ ع . تبصرة ] ۱ - (مص م . ) بینا گردانیدن . ۲ - پند گرفتن . ۳ - (اِمص . ) توضیحی که برای روشن شدن بعضی از مواد قانون ، به آن افزوده می شود.

لغت نامه دهخدا

تبصرة. [ ت َ ص ِ رَ ] (ع مص ) ایضاح . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). به اصطلاح مصنفین ، توضیح و تشریح کردن مطلبی . (فرهنگ نظام ). || بینا کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بینا گردانیدن . (فرهنگ نظام ). بینائی : تبصرة و ذکری . (قرآن 50 8/ از المرشد ص 59). || شناسا کردن . (منتهی الارب ). مایحمل علی العلم بالشی ٔ و ستبانته . (قطر المحیط). || تأمل . || نیک نگریستن . (ناظم الاطباء). || عبرت نمودن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || مراد از عینک نیز داشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به تبصرت شود.


فرهنگ عمید

۱. توضیحی که بر موادی از قانون می افزایند.
۲. [عامیانه، مجاز] مطلبی که برای واضح و روشن کردن بیشتر، علاوه بر مطلب اصلی گفته می شود.

فرهنگ فارسی ساره

زیربند، نیم بند


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَبْصِرَةً: مایه بصیرت
ریشه کلمه:
بصر (۱۴۸ بار)


کلمات دیگر: