مترادف چپاندن : به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن، قالب کردن، جنس بنجل با قیمت زیاد
چپاندن
مترادف چپاندن : به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن، قالب کردن، جنس بنجل با قیمت زیاد
فارسی به انگلیسی
compact, cram, crowd, jam, overcrowd, pack, palm off, ram, shove, squeeze, stick, stuff, tamp, thrust, wad, wedge
فارسی به عربی
احشر , دفع , عثرة , مادة , مربی
مترادف و متضاد
۱. به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن
۲. قالب کردن، (جنس بنجل با قیمت زیاد)
انباشتن، چپاندن، پر کردن، تپاندن
متراکم کردن، بستن، مسدود کردن، شلوغ کردن، منقبض کردن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، پارازیت دادن
سوراخ کردن، رخنه کردن در، انداختن، چپاندن، فرو کردن، بزور باز کردن، پرتاب کردن
چپانیدن، چپاندن، باشتاب یاد گرفتن، خودرا برای امتحان اماده کردن
له کردن، چپاندن، فشردن، چلاندن، فشار دادن، دوشیدن، اب میوه گرفتن، بزور جا دادن، زور اوردن
به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن
قالب کردن، (جنس بنجل با قیمت زیاد)
فرهنگ فارسی
تپاندن، آگنده کردن، پرکردن، به زوجادادن، چپان
( مصدر ) چپانیدن
تپاندن چپانیدن بزور در درون کردن . فرو بردن بزور . فرو کردن . تپانیدن . چیزی را در ظرف یا سوراخی بزور جا دادن . فشاردن . فشردن .
( مصدر ) چپانیدن
تپاندن چپانیدن بزور در درون کردن . فرو بردن بزور . فرو کردن . تپانیدن . چیزی را در ظرف یا سوراخی بزور جا دادن . فشاردن . فشردن .
فرهنگ معین
(چَ دَ ) (مص م . ) چپانیدن .
لغت نامه دهخدا
چپاندن. [ چ َ دَ ] ( مص ) تپاندن. چپانیدن. بزور در درون کردن. فروبردن بزور. فروکردن. تپاندن. چیزی را در ظرف یا سوراخی بزور جا دادن. ( فرهنگ نظام ). فشاردن. فشردن. و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپانیدن شود.
فرهنگ عمید
۱. آگنده کردن، پر کردن.
۲. چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن، تپاندن، تپانیدن.
۲. چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن، تپاندن، تپانیدن.
واژه نامه بختیاریکا
تَپنیدِن؛ چپنیدِن
پیشنهاد کاربران
Tuck into, cram
چپُندن : شخص ویا چیزی را با فشار وارد جایی کردن ( گویش جهرمی )
در زبان ترکی به آن تَپّک گفته می شود فارسی آن می شود تپاندن .
در زبان ترکی به آن تَپّک گفته می شود فارسی آن می شود تپاندن .
چپاندن: [ اصطلاح در تداول عامه ]چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن، تپاندن، تپانیدن. .
( ( محبوبه سیگار را توی هوا تکاند " ول کن حسام گیرم دعوتت کردند از آهنگ هایی که می شنوند سر سام می گیری بچه های من که مهمانی دارند توی جفت گوشام پنبه می چپانم " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص35 . ) )
( ( محبوبه سیگار را توی هوا تکاند " ول کن حسام گیرم دعوتت کردند از آهنگ هایی که می شنوند سر سام می گیری بچه های من که مهمانی دارند توی جفت گوشام پنبه می چپانم " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص35 . ) )
کلمات دیگر: