کلمه جو
صفحه اصلی

تاخت


مترادف تاخت : تک، تهاجم، حمله، مسابقه، هجوم، یورش ، خیز، دویدن، دو، مبادله، معاوضه، تعویض

متضاد تاخت : پاتک، ضدحمله، معامله

فارسی به انگلیسی

gallop, invasion, bashing _, charge, offense, sprint, canter, swap, trade-off

gallop, invasion


bashing _, charge, offense, sprint


فارسی به عربی

رکض , قفز , هجوم

مترادف و متضاد

۱. تک، تهاجم، حمله، مسابقه، هجوم، یورش ≠ پاتک، ضدحمله
۲. خیز، دویدن، دو
۳. مبادله، معاوضه، تعویض ≠ معامله


attack (اسم)
حمله، تجاوز، یورش، تعرض، تاخت، تاخت و تاز، تکش، اصابت یا نزول ناخوشی

raid (اسم)
یورش، تاخت، تاخت و تاز، حمله ناگهانی، ورود ناگهانی پلیس

gallop (اسم)
تاخت، چهار نعل

brattle (اسم)
تاخت، سرند، تق تق، چهار نعل، صدای پچ پچ و بهم خوردن بشقاب

lope (اسم)
تاخت، حرکت خرامان، جست و خیز و شلنگ تخته

تک، تهاجم، حمله، مسابقه، هجوم، یورش ≠ پاتک، ضدحمله


فرهنگ فارسی

تاختن اسم مصدر، حمله وهجوم، اسب دوانیدن
( مصدراسم )۱ - نوعی از رفتن اسب بطئ تراز چهار نعل . ۲- دو دویدن . ۳- دویدن بر سر کسی یا قومی بقصد جنگیدن یا غارت کردن .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - دویدن اسب . ۲ - دو، دویدن . ۳ - حمله کردن ، هجوم آوردن . ، ~ و تالان تاخت و تاز و غارت .

لغت نامه دهخدا

تاخت. ( مص مرخم ، اِمص ) در پهلوی نیز تاخت بمعنی دو،حمله ، هجوم. ( برهان قاطع چ معین ). نوعی از رفتن اسب ، نوعی از دویدن اسب ، قسمی راندن اسب ، قسمی رفتن بشتاب اسب بطی تر از چهارنعل ، قسمی از رفتار اسب نرم تر از چهارنعل ، دو، تک : بتاخت رفتن ، تاخت کردن ، تاخت بردن ، تاخت آوردن ، تاخت زدن. بتاخت آمدن یا رفتن بمعنی با کمال سرعت با اسب یا پیاده... || مؤلف آنندراج آرد: تاخت و تاختن دویدن بر سر کسی بقصد جنگ یا غارت ، و با لفظ بردن و کردن مستعمل است : بندگی نمایند و بندگان خداوند از این تاخت ها و جنگها برآسایند. ( تاریخ بیهقی ). نواحی ختلان شوریده گشته بود از آمدن کمیخان بتاخت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410 ). رسیدن سلطان شهاب الدوله مسعودبن یمین الدوله... بشهر هری و مقام کردن آنجا تا آنگاه که بتاخت ترکمانان رفت... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 595 ). رکن الدوله حسن را بسیاری کارها و حربها بوده ست با وشمگیر و لشکر گیلان و دیلم و تاخت ها از اصفهان به ری. ( مجمل التواریخ ص 391از حاشیه برهان قاطع چ معین ). تاخت و پاخت ؛ تاخت وتاراج ، تاخت و تاز ، از اتباعند. رجوع به تاخت آوردن و تاختن و تازیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. = تاختن
۲. دویدن یا با سرعت رفتن.
۳. حمله.
* تاخت آوردن: (مصدر لازم ) حمله کردن.
* تاخت زدن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر.
* تاخت کردن: (مصدر لازم )
۱. تاختن، اسب دواندن.
۲. (مصدر متعددی ) [قدیمی] غارت کردن.
* تاخت وتاز:
۱. اسب دوانیدن، اسب تاختن.
۲. حمله، هجوم.

۱. = تاختن
۲. دویدن یا با سرعت رفتن.
۳. حمله.
⟨ تاخت آوردن: (مصدر لازم) حمله کردن.
⟨ تاخت زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] عوض کردن چیزی با چیز دیگر؛ مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر.
⟨ تاخت کردن: (مصدر لازم)
۱. تاختن؛ اسب دواندن.
۲. (مصدر متعددی) [قدیمی] غارت کردن.
⟨ تاخت‌وتاز:
۱. اسب دوانیدن؛ اسب تاختن.
۲. حمله؛ هجوم.


گویش بختیاری

تاخت، دویدن اسب.


پیشنهاد کاربران

حمله کردن

شتابان به سوی چیزی حرکت کردن


سواری با اسب


کلمات دیگر: