مترادف چرب زبانی : خوش سخنی، چرب گویی، چرب گفتاری، شیرین زبانی، تملق، چاپلوسی، تعارف مداهنه، مجامله، مجیزگویی
چرب زبانی
مترادف چرب زبانی : خوش سخنی، چرب گویی، چرب گفتاری، شیرین زبانی، تملق، چاپلوسی، تعارف مداهنه، مجامله، مجیزگویی
فارسی به انگلیسی
glibness, pitch
فارسی به عربی
شحم الخنزیر
مترادف و متضاد
نرمی، روغن مالی، تدهین، مرهم، روغن، چرب زبانی، مرهم گذاری، حظ، لینت، پربرکتی، تلذذ
گستاخی، سرسری، بی ملاحظگی، چرب زبانی، سبکی
روانی، چرب زبانی، تحرک، چرخندگی
خوشسخنی، چربگویی، چرب گفتاری، شیرینزبانی
تملق، چاپلوسی
تعارف مداهنه، مجامله، مجیزگویی
چربگویی، چربگفتاری
فرهنگ فارسی
۱- شیرین زبانی خوش سخنی . ۲- چاپلوسی خوشامد گویی .
فرهنگ معین
( ~. زَ )(حامص . ) ۱ - شیرین زبانی . ۲ - چاپلوسی .
لغت نامه دهخدا
چرب زبانی. [ چ َ زَ ] ( حامص مرکب ) نصیحت و خوشامدی. ( ناظم الاطباء ). چرب گفتاری. چرب گوئی. خوش سخنی.چرب سخنی. گفتن سخنان دل انگیز و مطبوع طبع مستمع. شیرین سخنی. ثَطعَمَة. بِلَّة. ( منتهی الارب ) :
از باده و از چرب زبانی چنان ماه
اندر سر ما هر دو ز مستی اثر آمد.
زآن سنگدلی پارگکی نرمتر آمد.
دشمن چو نکوحال شوی گرد تو گردد
زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش.
از باده و از چرب زبانی چنان ماه
اندر سر ما هر دو ز مستی اثر آمد.
سوزنی.
شیرین سخنم دیدو بدان چرب زبانی زآن سنگدلی پارگکی نرمتر آمد.
سوزنی.
|| تملق. ( ناظم الاطباء ). چاپلوسی. تملق گوئی. خوش آمدگوئی. گفتن سخنان خوش ظاهر و فریبنده : دشمن چو نکوحال شوی گرد تو گردد
زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش.
ناصرخسرو.
فصاحت را با وقاحت برآمیخته است وچرب زبانی را سرمایه لقمه های چرب گردانیده. ( سندبادنامه ظهیری ص 169 ). رجوع به چرب زبان و چرب سخنی شود.فرهنگ عمید
۱. شیرین زبانی.
۲. خوشامدگویی، چاپلوسی: دشمن، چو نکوحال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵ ).
۲. خوشامدگویی، چاپلوسی: دشمن، چو نکوحال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵ ).
کلمات دیگر: