کلمه جو
صفحه اصلی

پخش شدن

فارسی به انگلیسی

dissipate, effuse, permeate, pervade, spread, travel, ramble

dissipate, effuse, permeate, pervade, spread, travel


مترادف و متضاد

propagate (فعل)
زیاد کردن، انتشار دادن، منتشر کردن، پروردن، پخش کردن، تکثیر کردن، قلمه زدن، رواج دادن، گستردن، پخش شدن

run (فعل)
اداره کردن، نشان دادن، ادامه دادن، راندن، جاری شدن، دویدن، پیمودن، دایر بودن، پخش شدن، دوام یافتن، پوییدن

pervade (فعل)
نفوذ کردن، فراوان یا شایع بودن، پخش شدن، بداخل راه یافتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پراکنده شدن پاشیده شدن . ۲- تقسیم شدن توزیع گشتن .

واژه نامه بختیاریکا

پرگهِستِن؛ پیشکِهِستِن؛ شِر کشیدِن؛ وا پنگهرستِن؛ پنگهرستن

پیشنهاد کاربران

smear
پخش شدن ( رنگ و خون و . . . )


کلمات دیگر: