کلمه جو
صفحه اصلی

جبهه


مترادف جبهه : نما، پیشانی، جبین، ناصیه، میدان جنگ

برابر پارسی : میدان جنگ، آوردگاه، رزمگاه

فارسی به انگلیسی

bloc, front, front line, frontage


front, bloc, front line, frontage

front


forehead


فارسی به عربی

واجهة

عربی به فارسی

پيشاني , جلو , پيش


مترادف و متضاد

front (اسم)
جلو، پیش، نما، جبهه، جبهه جنگ، صف پیش

forehead (اسم)
پیشانی، جبهه

sinciput (اسم)
پیشانی، فرق، فرق سر، جبهه، جلو سر

superficies (اسم)
نما، سطح، جبهه، رو، روکار

facade (اسم)
نمای خارجی، جبهه، نمای سر در، سر در

۱. نما
۲. پیشانی، جبین، ناصیه
۳. میدانجنگ


نما


پیشانی، جبین، ناصیه


میدان‌جنگ


فرهنگ فارسی

یکی از صور فلکی قدما که شامل چهار ستاره روشن است که از شمال بجنوب قرار دارد پیشانی شیر و آن منزل دهم از منازل قمر است .
پیشانی، بالای ابروهاوزیرموهای پیش سر، جماعت، مردم، مهترقوم، قسمت جلومیدان جنگ، فرونت
( اسم ) ۱- پیشانی . جمع : جبهات جباه . ۲- رئیس قوم . ۳- گروه مردم . ۴- سلامی خاص که برای احترام امرا انجام دهند. ۵- خط خارجی که سربازان مشغول جنگ در مقابل دشمن تشکیل دهند فرونت .
ماه

فرهنگ معین

( ~.) [ ع . ] (اِ.) پیشانی صورت فلکی شیر، و آن منزل دهم از منازل قمر است .


( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) پیشانی صورت فلکی شیر، و آن منزل دهم از منازل قمر است .
(جَ هَ یا جِ هِ ) [ ع . جبهة ] (اِ. ) ۱ - پیشانی ، جبین . ۲ - بخش جلوی محل جنگ . ۳ - گروه متحدی از احزاب یا سازمان های گوناگون که در جهت اهداف سیاسی مشترکی فعالیت می کنند: جبهة آزادی بخش فلسطین . ۴ - محل برخورد یا منطقة مرزی دو توده هوای متفاوت یا دارای

(جَ هَ یا جِ هِ ) [ ع . جبهة ] (اِ.) 1 - پیشانی ، جبین . 2 - بخش جلوی محل جنگ . 3 - گروه متحدی از احزاب یا سازمان های گوناگون که در جهت اهداف سیاسی مشترکی فعالیت می کنند: جبهة آزادی بخش فلسطین . 4 - محل برخورد یا منطقة مرزی دو توده هوای متفاوت یا دارای اختلاف دمای زیاد. 5 - دسته ، گروه ، مردم . 6 - رییس قوم .


لغت نامه دهخدا

جبهة. [ ج َ هََ ] (ع اِ) جبهه . پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میان دو ابرو تا ناصیه . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). چکاد. (نصاب ). رخساره . (شرفنامه ٔ منیری ). سجده جای از روی . ج ، جِباه . (آنندراج ) (مهذب الاسماء): الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل اﷲ فبشرهم بعذاب الیم . یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون . (قرآن 34/9، 35) :
گوش و پهلو و میان و کتف و جبهه و ساق
تیز وفربی و نزار و قوی و پهن و دراز.

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 40).


آن بت که برخسارش نقص است به ماه اندر
آمد ز قضا پیشم سرمست به راه اندر
با عارض چون نسرین با جبهه ٔ چون پروین
نسرین به کمند اندر پروین به نگاه اندر.

امیرمعزی (از آنندراج ).


جبهه ٔ زرین نمود چهره ٔ صبح از نقاب
عطسه ٔ شب گشت صبح خنده ٔ صبح آفتاب .

خاقانی .


بلوح جبهه اش کلک یداﷲ
نوشته آیه ٔ عالی پناهی .

کلیم (از آنندراج ).


جبهه میخارد بناخن شیر خواب آلوده را
آنکه کاوش میکندبا سینه ٔ افگار ما.

صائب .


|| مهتر قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مهتر. (مهذب الاسماء). یقال : «جبهة قومه کما یقال وجههم ». (اقرب الموارد). مهتران قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اسبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). این جمع واحد ندارد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). و فی الحدیث :«لیس فی الجبهة صدقة»؛ ای خیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و بدین جهت بدین نام نامیده شد که برگزیده ٔچارپایان است . (از اقرب الموارد). || سعی کنندگان در تحمل دیت و تاوان . || جماعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مذلت . خواری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج )(ناظم الاطباء): لقیت ُ منه جبهة؛ اَی مذلة و اذی . (از اقرب الموارد). || نبش (در اصطلاح بنایان ). || بر. جنب . پهلوی . || گوشه ٔ. زاویه ٔ (در مورد ساختمانها بکار رود). || در تداول امروز بمعنای میدان جنگ است . رجوع به جبهه ٔ جنگ شود. || (اِخ ) منزلی است از منازل ماه و آن چهار ستاره است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منزل دهم از منازل قمر و آن چهار ستاره است که بر پیشانی برج اسد واقع شده . (غیاث اللغات ).منزلی است از منازل ماه . (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) :
شیر هشیار از سگ وحشت فزا برتافت رو
نور جبهه شور عوّا برنتابد بیش ازاین .

خاقانی .


جبهه ز فروغ جبهت خویش
افروخته صد چراغ در پیش .

نظامی .


گرد شب از جبهت گردون بریز
جبهه بیفت اخبیه گو برمخیز.

نظامی .


- جبهةالاسد ؛ منزلی از منازل قمر. (یادداشت مؤلف ). یکی از بیست وهشت منازل قمر که آن را جبهةالاسد گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). پنج ستاره اند بر خطی معوج ، بزرگ ترین ایشان بر طرف این خط است در جهت جنوب و آن را قلب الاسد خوانند از قدر اول و گاه گاه قمرش بپوشاند. و آن منزل دهم است از منازل قمر و رقیب آن سعدالسعود است . (جهان دانش ص 119). سه ستاره ٔ نورانی اند که وسطی آنها بطرف شرق مایل است و بهمین جهت بشکل مثلث مستطیل القاعده قصیرالساقین میباشد و در جنوب ستاره ٔ قرمز شفافی است که آن را قلب الاسد گویند و صورت آن را در اسطرلاب رسم کنند و جبهه را در کتف قرار دهند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 158).
- جبهه ٔ جنگ ؛ در تداول امروز فارسی زبانان ، بمیدان جنگ گفته میشود. این معنی مجازی است و به اعتبار مناسبتی که با بعضی معانی حقیقی دارد گفته میشود و در محاورات اغلب مضاف الیه (جنگ )حذف میشود و تنها کلمه ٔ «جبهه » را به این معنی بکارمیبرند. رجوع به جبهه شود.

جبهه. [ج َ هََ ] ( اِخ ) نام بتی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جبهه. [ج َ هََ ] ( اِخ ) ماه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جبهه . [ج َ هََ ] (اِخ ) ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


جبهه . [ج َ هََ ] (اِخ ) نام بتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) میدان جنگ.
٢. (سیاسی ) گروهی متشکل از حزب ها و سازمان های مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد می شوند.
٣. (هواشناسی ) محل برخود دو توده هوای گرم و سرد.
٤. گروه، جماعت: جبههٴ مخالف.
٥. بَر، جنب، پهلو.
۶. [جمع: جباه] [قدیمی] قسمت بالای ابروها تا زیر موهای پیش سر، پیشانی.
۷. (نجوم ) [قدیمی] دهمین منزل قمر.

دانشنامه عمومی

پیشان.


جبهه کلمه ای عربی می باشد و به معنای پیشانی است. مفهوم اصطلاحی آن در زبان فارسی فعلی خط مقدم جنگ و میدان جنگ و محلی است که قوای دو کشور با همدیگر به مبارزه می پردازند.
جبهه جنگ
جبهه هوا

دانشنامه آزاد فارسی

جبهه (front)
در هواشناسی، مرز بین دو تودۀ هوای دارای دما یا رطوبت متفاوت. جبهۀ سرد۱ خط پیشروی تودۀ هوای سرد را، هنگامی نشان می دهد که از پایین تودۀ هوای گرم را جابه جا می کند. جبهۀ گرم۲ نشان دهندۀ پیشروی تودۀ هوای گرم، هنگام بالا آمدن و قرار گرفتن روی تودۀ هوای سرد است. سیستم های جبهه ای۳ وضع هوای عرض های جغرافیایی میانی را تعیین می کنند. در این عرض ها هوای گرم استوایی پیوسته با هوای سرد قطبی برخورد می کند. هوای گرم سبک تر است و تمایل به استقرار روی هوای سرد دارد. در نتیجه، رطوبت هوای گرم به سمت بالا می رود و سرانجام به صورت باران یا برف بر زمین می بارد. به این سبب شرایط آب وهوایی در جبهه ها متغیر است. جبهه ها به ندرت پایدارند و همراه توده های هوا حرکت می کنند. جبهۀ بندآمده۴ نوعی جبهۀ مرکب است که در آن جبهۀ سرد از جبهۀ گرم پیش می افتد و در آن ادغام می شود.cold frontwarm frontfrontal systemsoccluded front

فرهنگستان زبان و ادب

{Algieba} [نجوم] ستارۀ دوتایی شامل یک غول از ردۀ ک 1 با قدر 2/6 و یک غول از ردۀ جی 7 با قدر 3/5، واقع در فاصلۀ تقریبی 76 سال نوری از زمین که با تناوبی تقریباً 600 ساله دور یکدیگر می گردند
{front} [علوم جَوّ] منطقۀ گذر بین دو تودۀ هوا با چگالی های مختلف

جدول کلمات

پیشانی

پیشنهاد کاربران

طرف کسی را گرفتن


معنی اصلی جبهه میشه پیشانی
معنی جبهه ی جنگ هم میشود جایی که در آن جنگ روخ میده

رفتن به جنگ

طره


کلمات دیگر: