مترادف چاله : چال، حفره، گود، گودال، مغاک، چاهک، چاه کوچک، مشکل مالی، کم بود
چاله
مترادف چاله : چال، حفره، گود، گودال، مغاک، چاهک، چاه کوچک، مشکل مالی، کم بود
فارسی به انگلیسی
hollow, pit
crater, depression, hole, pit, trench, well
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
چال، حفره، گود، گودال، مغاک
چاهک، چاه کوچک
مشکلمالی، کمبود
۱. چال، حفره، گود، گودال، مغاک
۲. چاهک، چاه کوچک
۳. مشکلمالی، کمبود
فرهنگ فارسی
( اسم ) گودال گو .
دهی است جزئ دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین .
در صنعت آب و فاضلاب، گودی کوچکی که عمل معینی در آن انجام میشود
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
چاله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 45 هزارگزی شمال باختر ساردوئیه و 14 هزارگزی شمال راه مالرو بافت به جیرفت واقع شده ، کوهستانی و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و حبوبات و تریاک میباشد. شغل اهالی زراعت وگله داری و راهش مالرو است و ساکنین این محل از طایقه سلیمانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
چاله . [ ل َ ] (اِخ )صاحب مرآت البلدان می نویسد: «از مزارع قدیم النسق کاشان است که گرمسیری است و محصولش تنباکو و خربوزه وجوزق و غلات میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 84).
- امثال :
در اصطلاح عامه گویند:
از چاله درآمد و بچاه افتاد ؛ در مورد کسی که از بدی رهایی یافت و به بدتری دچار شد.
پیش رو خاله پشت سر چاله ؛ درباره ٔ کسی که پیش رو دم از دوستی میزند و پشت سر خصومت و دشمنی میکند.
پای خر یکبار بچاله میرود ؛ در مورد آنکه شخص چون از کاری زیان بیند و صدمت و خسارت برد نباید که بار دیگر به همان کار اقدام کند و دوباره خود را در زحمت و مرارت افکند.
|| ظاهراً موقع برداشت حاصل را نیز گویند. خرمنگاه . وقت برداشت خرمن :
بزرگوارا دانی که بنده را هر سال
بُده ست بر کرم تو مبرتی موسوم
ز چاله پنج مه اندر گذشت و جرم من است
که قصه رفع نکردم چو کهتران خذوم .
سوزنی .
- امثال :
در اصطلاح عامه گویند:
از چاله درآمد و بچاه افتاد ؛ در مورد کسی که از بدی رهایی یافت و به بدتری دچار شد.
پیش رو خاله پشت سر چاله ؛ درباره کسی که پیش رو دم از دوستی میزند و پشت سر خصومت و دشمنی میکند.
پای خر یکبار بچاله میرود ؛ در مورد آنکه شخص چون از کاری زیان بیند و صدمت و خسارت برد نباید که بار دیگر به همان کار اقدام کند و دوباره خود را در زحمت و مرارت افکند.
|| ظاهراً موقع برداشت حاصل را نیز گویند. خرمنگاه. وقت برداشت خرمن :
بزرگوارا دانی که بنده را هر سال
بُده ست بر کرم تو مبرتی موسوم
ز چاله پنج مه اندر گذشت و جرم من است
که قصه رفع نکردم چو کهتران خذوم.
چاله. [ ل َ ] ( اِخ )صاحب مرآت البلدان می نویسد: «از مزارع قدیم النسق کاشان است که گرمسیری است و محصولش تنباکو و خربوزه وجوزق و غلات میباشد». ( از مرآت البلدان ج 4 ص 84 ).
چاله. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 45 هزارگزی شمال باختر ساردوئیه و 14 هزارگزی شمال راه مالرو بافت به جیرفت واقع شده ، کوهستانی و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و حبوبات و تریاک میباشد. شغل اهالی زراعت وگله داری و راهش مالرو است و ساکنین این محل از طایقه سلیمانی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
چاله. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین که در 48 هزارگزی شمال باختر آبیک و 24 هزارگزی حصار خروان واقع شده و 150 تن سکنه دارد. هوایش معتدل و آبش ازچشمه سار و محصولش غلات و بنشن و گردو و آلوچه میباشد. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است و تنی چند از مردان برای کار به تهران و 20 خانوار به تنکابن میروند.راهش مالرو است. ( از فرهنگ جعرافیایی ایران ج 1 ).
چاله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین که در 48 هزارگزی شمال باختر آبیک و 24 هزارگزی حصار خروان واقع شده و 150 تن سکنه دارد. هوایش معتدل و آبش ازچشمه سار و محصولش غلات و بنشن و گردو و آلوچه میباشد. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است و تنی چند از مردان برای کار به تهران و 20 خانوار به تنکابن میروند.راهش مالرو است . (از فرهنگ جعرافیایی ایران ج 1).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
(لری؛ باغملک.خوزستان) قبیله، قوم.
چاله نام روستایی در استان هرمزگان ایران است.
این روستا در دهستان الموت بالا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰۸ نفر (۶۶خانوار) بوده است.هم اکنون روستای چاله در فصل زمستان خالی از جمعیت می باشد ولی در فصل بهار و تابستان جمعیت زیادی در انجا ساکن می باشند. تاتی زبان مردم چاله است.
گیلاس محصول اصلی کشاورزی روستای چاله میباشد. از محصولات دیگر کشاورزی چاله میتوان از : انگور(بیشتر به صورت شیره و کشمش)و آلبالو نام برد.
فرهنگستان زبان و ادب
نقل قول ها
•
گویش مازنی
۱چاله ی کارگاه بافندگی ۲گودی – چاله
واژه نامه بختیاریکا
( چالِه ) سر چاله ( چل ) سرد نِشُندِن
( چالِه ) مکان برپایی آتش
چَلُو؛ چَل؛ کُهل کَندال؛ چالی؛ گال
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
اهالی روستا از طایفه �محمدی سلیمانی�
هستند.
روستا دوبخش دارد. قسمتی از آن به صورت ثابت در روستا میمانند؛ و اهالی قسمت دیگر، فقط تابستان در روستا جمع می شوند.
درختان گردو، بادام، زردآلو، گیلاس، هلو، انار، سیب، گلابی و . . . در این منطقه رشد می کند.
چاله ی آب puddle
Pit چاه ، چاله
به گودال بزرگ چاه یا چال و به گودال کوچک چاله ( یعنی چال کوچک ) میگویند.
درترکی به چاه گویو میگویند. که خود《گویو》 برگرفته از گودال فارسی است
و همچنین این واژه ی فارسی ( چاله ) ، به نیز ترکی راه یافته و از واژه ی چاله استفاده میکنند.