کلمه جو
صفحه اصلی

جانبدار


مترادف جانبدار : حامی، طرفدار، هوادار

متضاد جانبدار : مخالف

فارسی به انگلیسی

partial

فارسی به عربی

جزیی

مترادف و متضاد

حامی، طرفدار، هوادار ≠ مخالف


sympathizer (اسم)
موافق، طرفدار، همدرد، جانبدار، غمخوار

partial (صفت)
طرفدار، نا تمام، بخشی، جزئی، غیر منصفانه، طرفدارانه، متمایل به، قسمتی، پاره ای، جانبدار، علاقمند به

فرهنگ فارسی

مددکار، حمایت کننده، طرفدار، حمایت، طرفداری
( صفت ) حمایت کننده امداد کننده طرفدار.

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) حمایت کننده ، طرفدار.

لغت نامه دهخدا

جانب دار. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) حمایت کننده. امدادکننده. اعانت کننده. ( از بهار عجم ). طرفدار. مددکار. دستگیر. یاور. وکیل. حامی. ( ناظم الاطباء ) :
جانب خود را فروباید گذاشت
هر کرا دیدیم جانب دار تست.
طالب آملی ( از بهار عجم ).

فرهنگ عمید

طرفدار، حمایت کننده.

واژه نامه بختیاریکا

پَریُو


کلمات دیگر: