پخش کردن
فارسی به انگلیسی
to scatter, to distribute, to broadcast
circulate, deliver, diffuse, dispense, disperse, dissipate, distribute, effuse, spread
فارسی به عربی
بعثرة , تقسیم , مستفیض , وزع ، إذاعة
( پخش کردن (از رادیو ) ) ارسال
( پخش کردن (رل میان بازیگران ) ) ممثلون
( پخش کردن (از رادیو ) ) ارسال
( پخش کردن (رل میان بازیگران ) ) ممثلون
بعثرة , تقسيم , مستفيض , وزع ، إذاعة
مترادف و متضاد
منتشر کردن، پخش کردن، پهن کردن، گسترش یافتن، منتشر شدن، فرش کردن، گستردن، پهن شدن، بصط و توسعه یافتن
زیاد کردن، انتشار دادن، منتشر کردن، پروردن، پخش کردن، تکثیر کردن، قلمه زدن، رواج دادن، گستردن، پخش شدن
جدا کردن، تقسیم کردن، بخش کردن، طبقه بندی کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، قسمت کردن
تقسیم کردن، توزیع کردن، پخش کردن، تعمیم دادن
توزیع کردن، اعلان کردن، پخش کردن، بیرون دادن، تمام شدن، کسر امدن
تغییر دادن، انتقال دادن، پخش کردن، تعویض کردن، تغییر مسیر دادن، تغییر مکان دادن
منتشر کردن، رساندن، پخش کردن، پراکندن، اشاعه دادن
افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن
پاشیدن، پخش کردن، گل مالی کردن
معین کردن، ریختن، پخش کردن، انداختن، در قالب قرار دادن، افکندن، بشکل در اوردن
افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن، پراکنده وپریشان کردن
پاشیدن، ریختن، پخش کردن
پخش کردن، فوران کردن، بیرون ریختن از، ریختن، پاشیدن
پخش کردن، لبه دار کردن
پخش کردن، ولو کردن، برگردان کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- پراکنده کردن پاشیدن متفرق کردن . یا پخش کردن روز بر کسی یا بر دل کسی . پریشان کردن روزگار یا خاطر او. ۲- یخت ریز ریز و خرد کردن. ۳- بخش کردن بخشیدن تقسیم کردن توزیع کردن .
ارسال اطلاعات صوتی یا تصویری اعم از پخش و تکپخش و چندپخش و مانند آن متـ . توزیع کردن
فرهنگستان زبان و ادب
{distribute} [مهندسی مخابرات] ارسال اطلاعات صوتی یا تصویری اعم از پخش و تک پخش و چندپخش و مانند آن
متـ . توزیع کردن
واژه نامه بختیاریکا
پِرگِنیدِن
جُل جُل کِردِن
جُل جُل کِردِن
جدول کلمات
نشر
پیشنهاد کاربران
Hand out
Give out
Give out
سریال"مسافر"
Pass out
کلمات دیگر: