کلمه جو
صفحه اصلی

چرب زبان


مترادف چرب زبان : خوش سخن، چرب گفتار، شیرین زبان، چاپلوس، زبان به مزد، متملق، مداهنه گر ، چاچول، چاچول باز، حراف، زبان باز

متضاد چرب زبان : بدزبان

فارسی به انگلیسی

flatterer, glib, toady, smoothie, glib - tongued

glib - tongued


flatterer, glib, smoothie, toady


فارسی به عربی

خصلة

مترادف و متضاد

smoothie (اسم)
چرب زبان، ادم مبادی اداب

smoothy (اسم)
چرب زبان، ادم مبادی اداب

glib (صفت)
لا قید، سلیس، روان، لیز، چرب زبان، زبان دار

silver-tongued (صفت)
سخن آرا، فصیح، خوش زبان، چرب زبان

smooth-tongued (صفت)
چاپلوس، خوش بیان، چرب زبان

خوش‌سخن، چرب‌گفتار، شیرین‌زبان ≠ بدزبان


چاپلوس، زبان‌به‌مزد، متملق، مداهنه‌گر


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- شیرین زبان خوش سخن . ۲- متملق چاپلوس .
کسی را گویند ک به سخنان خوش دل مردم را به جانب خود راغب گرداند و مردم را از خود کند .

فرهنگ معین

( ~. زَ ) (ص مر. ) ۱ - شیرین زبان . ۲ - چاپلوس .

لغت نامه دهخدا

چرب زبان. [ چ َ زَ ] ( ص مرکب ) کسی را گویند که به سخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب گرداند و مردم را از خود کند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).کنایه از کسی باشد که بسخنان خوش دل مردم را بجانب خود راغب سازد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شیرین گفتار. ( فرهنگ نظام ). چرب سخن. چرب گو. خوش سخن. خوش زبان. چرب گوی. بُزاع. حُداد. حَدید. خَلیف. عَذِق. لَوذَع. مِدرَه. ( منتهی الارب ) : خردمند چرب زبان اگر خواهد حقی را در لباس باطل بیرون آرد. ( کلیله و دمنه ).
ای ترسخن چرب زبان ز آتش عشقت
من آب شدم ، آب ز روغن چه نویسد.
خاقانی.
چرب زبان گشتم از آن فربهی
طبع ز شادی پر و از غم تهی.
نظامی.
|| کنایه از چاپلوس. ( برهان ) متملق. پشت هم انداز. || فریب دهنده هم هست. ( برهان ). فریبنده بود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). فریب دهنده. ( ناظم الاطباء ). کسی که با زبان نرم و شیرین مردم را فریب دهد. ( فرهنگ نظام ). || بلیغ و فصیح و زبان آور. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرب سخن و چرب گفتار و چرب گو شود.

فرهنگ عمید

۱. کسی که با سخنان خوش و شیرین مردم را به خود راغب و مهربان سازد، شیرین زبان، خوش سخن.
۲. چاپلوس، متملق.

جدول کلمات

متملق

پیشنهاد کاربران

سالوس

مداهنه

خوش سخن، چرب گفتار، شیرین زبان، چاپلوس، زبان به مزد، متملق، مداهنه گر، چاچول، چاچول باز، حراف، زبان باز

چاپلوس. . . . . . متملق. . . . . . بدزبان. . . . . . حراف. . . .


کلمات دیگر: