حضن , طوق
تاه کردن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
تاه کردن، چروک کردن
بهم امیختن، پیچیدن، تابیدن، در اغل کردن، جا کردن، تا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، تاه خوردن، بکسب یا شغل پایان دادن
بر هم زدن، ژولیده کردن، گره زدن، ناهموار کردن، براشفتن، تاه کردن، چروک کردن، موجدار کردن
دولا کردن، تاه کردن، تردد کردن، رفت و آمد کردن، چند لا کردن
پیچیدن، حریصانه خوردن، تاه کردن، لیس زدن، شلپ شلپ کردن، با صدا چیزی خوردن
فرهنگ فارسی
تا کردن خم کردن .
لغت نامه دهخدا
تاه کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تا کردن. خم کردن. لا زدن. دولا کردن. رجوع به «تا» و «تاه » شود.
کلمات دیگر: