کلمه جو
صفحه اصلی

تاه کردن

فارسی به عربی

حضن , طوق

مترادف و متضاد

ruff (فعل)
تاه کردن، چروک کردن

fold (فعل)
بهم امیختن، پیچیدن، تابیدن، در اغل کردن، جا کردن، تا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، تاه خوردن، بکسب یا شغل پایان دادن

ruffle (فعل)
بر هم زدن، ژولیده کردن، گره زدن، ناهموار کردن، براشفتن، تاه کردن، چروک کردن، موجدار کردن

ply (فعل)
دولا کردن، تاه کردن، تردد کردن، رفت و آمد کردن، چند لا کردن

lap (فعل)
پیچیدن، حریصانه خوردن، تاه کردن، لیس زدن، شلپ شلپ کردن، با صدا چیزی خوردن

فرهنگ فارسی

تا کردن خم کردن .

لغت نامه دهخدا

تاه کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تا کردن. خم کردن. لا زدن. دولا کردن. رجوع به «تا» و «تاه » شود.


کلمات دیگر: