[ویکی اهل البیت] تألیف، در اصطلاح کتابشناسی، مصدری به معنای دو یا چند چیز را به ترتیبی خاص با هم پیوند دادن یا جمع کردن است. هرگاه این مصدر به جای اسم مفعول بکار رود به معنای کتابی است که در آن مطالب پراکنده از چند منبع با ترتیبی خاص و بهنجار جمع آمده باشد.
حدّ و رسمی که متکلمان از تألیف عرضه داشته و آن را مهم تر از ترتیب دانسته اند حاکی از آن است که تألیف در حوزه کتابشناسی دارای مراتب و مدارجی است؛ به طوری که مرتبه بلند و به تعبیری مرتبه دقیق آن عبارت است از: ترتیب و تدوین مطالب موضوعه پراکنده در یک جا که همراه با ابتکار و تعلیل و تحلیل مؤلِّف باشد و مؤلَّفی که از جمع و ترتیب توأمان با ابتکار مؤلِّف حاصل می آید دارای کلیت واحدی باشد که به نسبت و به قیاس با منابع و مآخذ آن، کاملاً مستقل و متفاوت بنماید. بر عکس آن مرتبه فرودین و آسان یاب تألیف آن است که از جمع و ترتیب مطالب پراکنده اثری فراهم آید که دارای کلیت واحدی نباشد و نسبت جزئیات آن با مجموعه مآخذِ مؤلِّف پیوستگی آشکار داشته باشد. به طور مثال، می توان از گلستان سعدی یا مثنوی معنوی به عنوان نمونه تألیف فرازین و از کشکول شیخ بهایی و برخی مثنوی های هفت اورنگ جامی به عنوان نمونه های تألیف فرودین نام برد.
با توجه به مراتب و مدارج تألیف، عده ای در ادوار متأخر میان تألیف و تصنیف تفاوت قائل شده اند. بدین ترتیب، می توان تألیف نوع نخست را ـ که متضمن ابتکار، تحلیل و تعلیل مؤلف است ـ تصنیف نیز نامید، هر چند که واژه تصنیف به لحاظ فقه اللغه با تألیف پیوستگی زبان شناختی ندارد و به اعتبار کتابشناسی بر بعضی از انواع موضوعی مانند کتاب های
حدیث که دارای حُسن صنف بندی دقیق موضوعی است، اطلاق می شود.
با آن که مسئله تألیف از نیمه دوم قرن 2 ق در جهان اسلام پدیده ای شناخته شده بود و فزونی آن را می توان از طریق الفهرست ابن ندیم و اندکی پس از آن در فهرست تک نگاری کتاب های رازی از ابوریحان بیرونی و امثال آن تخمین زد، بعضی از دانشمندان ایرانی و عرب، شیفتگی و علاقه وافری به تألیف نشان می داده اند. جاحظ، به لحاظ کثرت تألیفاتش کاتبانی را استخدام کرده بود تا تألیفات او را نسخه نویسی کنند و گویند که ابوالفرج ابن جوزی به قدری به تألیف پرداخت که با تراشه های قلم هایش، آب غسل جسدش را گرم کردند.
در قلمرو زبان فارسی، تألیف از نیمه دوم قرن 4 تا قرن 10 ق، به طور طبیعی ادامه یافت. با پیدایش حکومت صفوی ـ که طی آن، نیاز شیعیان فارسی زبان به معارف شیعی یک ضرورت فرهنگی تلقی می گردید ـ بیشتر نویسندگان به ناقل و مترجم معارف شیعی از زبان عربی به فارسی تبدیل شدند و تعداد کتاب های ترجمه ای بیشتر از کتاب های تألیفی بود. از دوران قاجاریان نیز که ترجمه از زبان های فرنگی معمول شد، باز هم آثار فارسی شده بر آثار تألیفی فزونی داشت، همچنان که در روزگار ما نیز فرهنگ ترجمه بر فرهنگ تألیف غلبه دارد.
به قول ابن خلدون، پیشینیان علت پرداختن به تألیف را در هفت مقصد منحصر کرده بودند:
اول، آگاهی و استنباط پیشینیان از دانش و موضوعی کاملاً جدید بوده است که به منظور تعمیم آن موضوع و دانش به تألیف می پرداخته اند تا آیندگان را سودمند و مفید باشد؛ دوم چون دانشمندی بر اثر ممارست و خُبرویّت، نکته های مبهم و پوشیده اثری از آثار دیگران را حل می کرد به تألیف، تفسیر و شرح آن می پرداخت تا دیگران نیز از یافته های او بهره مند شوند؛ سوم چنان چه در تألیف کتاب دانشمندی مرتکب لغزش، ضعف یا نااستواری می شد، مؤلفی دیگر با ادلّه و براهین روشن، لغزش و نااستواری وی را با دست زدن به تألیفی دیگر آشکار می کرد تا دیگران را از ارتکاب آن لغزش به دور دارد؛ چهارم چنان چه دانشمندی در یکی از فنون نقصان هایی مشاهده می کرده، دست به تألیف می زده و نقصان مذکور را رفع می کرده و به تکمیل فنون مورد نظر اهتمام می ورزیده است؛ پنجم چون مسائل دانشی نامدون یا نامرتب می نمود، دانشمندی که بر ترتیب و تدوین آن دانش مسلط بود به تدوین و ترتیب آن دانش می پرداخت و تألیفی در آن باب مجال طرح می داد؛ و ششم چنان چه مسائل و موضوعات یک علم در بطن علوم دیگر به طور پراکنده مجال بحث یافته باشد و هم ضرورت داشته باشد تا این موضوعات به گونه مستقل علم جدیدی را ایجاد کند، در این صورت دانشمندان به برکشیدن این موضوعات از بطن دانش های دیگر اهتمام و آثاری درباره علم جدید تألیف می کرده اند. چنان که جاحظ که در البیان والتبیین بسیاری از مسائل علم بیان را به طور پراکنده آورده بود، عبدالقاهر جرجانی و یوسف سکّاکی توانستند با توجه به این مسائل به تألیف در زمینه علم بیان نائل شوند.
ابن خلدون که این مقصدها و علت ها را به تبع رأی و نظر ارسطو، از علل پرداختن به تألیف برشمرده، تلخیص و فشرده کردن یک مأخذ یا اثر مهم اما مطوَّل و دامنه دار را نیز از ضرورت های فرهنگی دانسته و تلخیص بهنجار و قاعده مند را هم مانند "تألیف" دانسته است.