کلمه جو
صفحه اصلی

تالیف


مترادف تالیف : تدوین، تصنیف، جمع آوری، گردآوری، نگارش، تدوین کردن، جمع آوری کردن، گردآوری کردن، ایجاد الفت کردن، دل جویی، استمالت، نوازش، پیوند، ترکیب، پیونددهی، الفت دهی، دمسازی

برابر پارسی : گردآوری، نوشته، ویرایش

فارسی به انگلیسی

authorship, compilation, literery work

compilation, literery work


authorship


فارسی به عربی

تجمیع , مقالة

عربی به فارسی

تاليف و تصنيف , نويسندگي , احداث , ايجاد , ابداع , ابتکار , اصل , اغاز


مترادف و متضاد

compilation (اسم)
گردآوری، تلفیق، تالیف، همگردانی

essay (اسم)
مقاله، تالیف، انشاء

conflation (اسم)
تلفیق، تالیف، ترکیب دو عبارت با یکدیگر

تدوین، تصنیف، جمع‌آوری، گردآوری، نگارش


تدوین کردن، جمع‌آوری کردن، گردآوری کردن


ایجاد الفت کردن


دل‌جویی، استمالت، نوازش


پیوند، ترکیب


پیونددهی، الفت‌دهی، دمسازی


۱. تدوین، تصنیف، جمعآوری، گردآوری، نگارش
۲. تدوین کردن، جمعآوری کردن، گردآوری کردن
۳. ایجاد الفت کردن
۴. دلجویی، استمالت، نوازش
۵. پیوند، ترکیب
۶. پیونددهی، الفتدهی، دمسازی


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن . ۲- دوستی افکندن دمساز کردن ایجاد الفت میان کسان . ۳- نوشتن کتاب . توضیح برای فرق بین تالیف و تصنیف ۴- جمع کردن هر حرف متصل با متصل عنه . ۵- انتخاب و قرار دادن مواد در یک پرد. نقاشی و بهم پیوستن آنها بطریقی که مجموعه ای کامل از آن حاصل آید. ۶- جمع: تالیفات . یا تالیفا الحان . ترکیب نغمات موسیقی با نظامی موزون . یا تالیف قلوب . ایجاد اتحاد و الفت میان کسان . یا ضعف تالیف . غیر جاری بودن کلمه بر قوانین نحوی و آنچه بر خلاف محاوره باشد.یا علم تالیف . نزد قدما از شعب ریاضی است و موضوغ آن معرفت نسبت مولفه و احوال آنست و چون در معرفت اصوات و آهنگها بکار میرود آنرا علم موسیقی هم میگویند.
جمع تالیف است ٠

فرهنگ معین

( تألیف ) (تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فراهم آوردن ، گرد آوردن . ۲ - نوشتن کتاب .

لغت نامه دهخدا

( تآلیف ) تآلیف. [ ت َ ] ( ع اِ ) جمع تألیف است. ( فرهنگ نظام ). رجوع به تألیف شود.
تألیف. [ت َءْ ] ( ع مص ) جمع کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). جمع نمودن. ( منتهی الارب ). جمع نمودن با ترتیب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سازواری دادن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). فراهم آوردن. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ). دو چیز یا چند چیز را با هم پیوستگی و ربط دادن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سازگاری دادن دو چیز یا بیشتر را بهم. ( فرهنگ نظام ). تألیف چیزی را؛ پیوستگی دادن قسمتی از آن بقسمتی. ( از اقرب الموارد ). || تألیف بین کسان ؛ ایجاد الفت دوستی میان آنان. ( از اقرب الموارد ). تألیف بین دو تن ؛ ایجاد دوستی میان آنان. ( از قطر المحیط ). || تألیف و ترکیب اضداد، اصلاح ذات البین و دیگر صاحب صفات متضاده. ( انجمن آرای ناصری ). تألیف کتاب ؛ گرد آوردن مسائل آن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). مُؤَلَّف. ( اقرب الموارد ). گرفتن مطالب و واقعات از کتب عدیده و در یک کتاب نوشتن. ( فرهنگ نظام ). نوشتن کتابی که در آن از چند کتاب دیگر مطالب مختلفه را استخراج نموده جمع نمایند برخلاف تصنیف. ( ناظم الاطباء ). گاهی تألیف که مصدراست بمعنی اسم مفعول نیز می آید در این صورت کتابی باشد که در آن از چند کتب مطالب شتی را جمع نموده باشند و این مستفاد است از کتب لغت و شروح. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اسم مفعول تألیف یعنی تألیف شده مثل اینکه گوئیم این کتاب تألیف فلان است یعنی او آن را تألیف کرده است. این معنی مجاز از معنی دوم است. ( فرهنگ نظام ). ج ، تآلیف. مجازاً در تداول فارسی بر کتاب یا دفتر مدون اطلاق شود : در ستایش وی [ محمود وراق ] سخن دراز داشتم و تا ده پانزده تألیف نادر وی در هر بابی دیدم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262 ).
نکته ای رانده ام که تألیفی ست
قطعه ای گفته ام که دیوانی ست.
مسعودسعد.
و خواننده این کتاب باید که وضع و غرضی که درجمع و تألیف آن بوده است بشناسد. ( کلیله و دمنه ). || هزار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی )( آنندراج ). تألیف الف. تکمیل آن. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || تألیف اَلِف ؛ نوشتن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || آنکه هر حرف متصل را با متصل عنه جمع کند. ( نفایس الفنون ، علم خط ). || تألیف ، در اصطلاح عبارت است از قرار دادن اشیاء بسیار چنانکه بر آنها یک اسم اطلاق شود خواه میان اجزاء آن از لحاظ تقدم و تأخر نسبتی باشد یا نه ، بنابر این تألیف اعم از ترکیب است. ( از تعریفات جرجانی ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون بنقل از بیرجندی آرد: «تألیف در عرف مرادف ترکیب است و آن قرار دادن اشیاء است چنانکه نام واحدی بر آن اطلاق شود و گاه گویند: تألیف ، گرد آوردن اشیاء متناسب است و از این معنی چنین احساس میشود که اشتقاق آن از الفت است و بنابراین تألیف اخص از ترکیب است ». و از این معنی تعریف مُؤَلَّف معلوم شد و تعیین گردید که کلمه مؤلف مرادف مرکب یا اخص از آن است. ( رجوع به مؤلف شود ). ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 88 ). || ترکیب خاصی از ادویه ای که طبیبی دستور دهد: دواء الکرکم ، تألیف محمد زکریا و کلکلانه تألیف او، و کلکلانه دیگر تألیف عیسی صهاربخت. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون بنقل از تحریر اقلیدس و حاشیه ٔآن آرد: «تألیف نسبت ، در نزد مهندسان عبارت است ازضرب قدر نسبتی در قدر نسبت دیگر برای بدست آوردن نسبت مُؤَلَّفَه مثلاً اگر میان دو عدد یا دو مقدار نسبت ثلث و میان دو عدد و دو مقدار دیگر نسبت نصف باشد و بخواهیم تألیف دو نسبت را بدست آوریم ، باید سه راکه قدر نسبت ثلث است در دو که قدر نسبت نصف است ، ضرب کنیم آنگاه شش بدست آید و رقم شش قدر نسبت مؤلفه است. و نسبت یک به شش سدس است و آن نسبت مؤلفه است.... و این مقابل تجزیه نسبت است و عبارت است از تقسیم قدر نسبتی بر قدر نسبت دیگر چنانکه اگر بخواهیم قدر نسبت سدس را بر قدر نسبت ثلث تقسیم کنیم ، شش را بر سه تقسیم می کنیم ، خارج قسمت دو خواهد بود که عبارت است از قدر نسبت نصف. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 88 ). و رجوع به قدر نسبت در همان کتاب ذیل کلمه قدر شود. || علم تألیف ، علم موسیقی است و آن از اصول ریاضی و علمی است که در آن از احوال نغمه ها بحث میشود. پس موضوع آن نغمه ها است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 89 ). و رجوع به کلمه حکمت در همان کتاب و موسیقی در لغت نامه شود.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ تصنیف] نوشتن و فراهم آوردن کتابی که مطالب آن را از کتاب های دیگر اقتباس کرده باشند.
۲. (اسم ) اثری که با این روش نوشته شده است.
۳. [قدیمی] پیوند.

دانشنامه آزاد فارسی

تألیف
(در لغت به معنی جمع کردن) پرداختن کتابی که در آن از منابع مختلف برای بیان موضوعی خاص بهره گرفته شده باشد؛ همراه با تحلیل مؤلف اثر، به گونه ای که اثر جدید دارای کلیتی واحد و مستقل و متفاوت از منابع و مآخذ باشد؛ یا همۀ آن کتاب، از مطالب دیگران گرد آمده باشد؛ بدون تحلیل مؤلف، مانند کشکول شیخ بهایی که، در این صورت، اثر جدید کلیتی واحد و مستقل و متفاوت از منابع و مآخذ خود ندارد.

فرهنگ فارسی ساره

گردآوری، نوشته


دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] تألیف، در اصطلاح کتابشناسی، مصدری به معنای دو یا چند چیز را به ترتیبی خاص با هم پیوند دادن یا جمع کردن است. هرگاه این مصدر به جای اسم مفعول بکار رود به معنای کتابی است که در آن مطالب پراکنده از چند منبع با ترتیبی خاص و بهنجار جمع آمده باشد.
حدّ و رسمی که متکلمان از تألیف عرضه داشته و آن را مهم تر از ترتیب دانسته اند حاکی از آن است که تألیف در حوزه کتابشناسی دارای مراتب و مدارجی است؛ به طوری که مرتبه بلند و به تعبیری مرتبه دقیق آن عبارت است از: ترتیب و تدوین مطالب موضوعه پراکنده در یک جا که همراه با ابتکار و تعلیل و تحلیل مؤلِّف باشد و مؤلَّفی که از جمع و ترتیب توأمان با ابتکار مؤلِّف حاصل می آید دارای کلیت واحدی باشد که به نسبت و به قیاس با منابع و مآخذ آن، کاملاً مستقل و متفاوت بنماید. بر عکس آن مرتبه فرودین و آسان یاب تألیف آن است که از جمع و ترتیب مطالب پراکنده اثری فراهم آید که دارای کلیت واحدی نباشد و نسبت جزئیات آن با مجموعه مآخذِ مؤلِّف پیوستگی آشکار داشته باشد. به طور مثال، می توان از گلستان سعدی یا مثنوی معنوی به عنوان نمونه تألیف فرازین و از کشکول شیخ بهایی و برخی مثنوی های هفت اورنگ جامی به عنوان نمونه های تألیف فرودین نام برد.
با توجه به مراتب و مدارج تألیف، عده ای در ادوار متأخر میان تألیف و تصنیف تفاوت قائل شده اند. بدین ترتیب، می توان تألیف نوع نخست را ـ که متضمن ابتکار، تحلیل و تعلیل مؤلف است ـ تصنیف نیز نامید، هر چند که واژه تصنیف به لحاظ فقه اللغه با تألیف پیوستگی زبان شناختی ندارد و به اعتبار کتابشناسی بر بعضی از انواع موضوعی مانند کتاب های حدیث که دارای حُسن صنف بندی دقیق موضوعی است، اطلاق می شود.
با آن که مسئله تألیف از نیمه دوم قرن 2 ق در جهان اسلام پدیده ای شناخته شده بود و فزونی آن را می توان از طریق الفهرست ابن ندیم و اندکی پس از آن در فهرست تک نگاری کتاب های رازی از ابوریحان بیرونی و امثال آن تخمین زد، بعضی از دانشمندان ایرانی و عرب، شیفتگی و علاقه وافری به تألیف نشان می داده اند. جاحظ، به لحاظ کثرت تألیفاتش کاتبانی را استخدام کرده بود تا تألیفات او را نسخه نویسی کنند و گویند که ابوالفرج ابن جوزی به قدری به تألیف پرداخت که با تراشه های قلم هایش، آب غسل جسدش را گرم کردند.
در قلمرو زبان فارسی، تألیف از نیمه دوم قرن 4 تا قرن 10 ق، به طور طبیعی ادامه یافت. با پیدایش حکومت صفوی ـ که طی آن، نیاز شیعیان فارسی زبان به معارف شیعی یک ضرورت فرهنگی تلقی می گردید ـ بیشتر نویسندگان به ناقل و مترجم معارف شیعی از زبان عربی به فارسی تبدیل شدند و تعداد کتاب های ترجمه ای بیشتر از کتاب های تألیفی بود. از دوران قاجاریان نیز که ترجمه از زبان های فرنگی معمول شد، باز هم آثار فارسی شده بر آثار تألیفی فزونی داشت، همچنان که در روزگار ما نیز فرهنگ ترجمه بر فرهنگ تألیف غلبه دارد.
به قول ابن خلدون، پیشینیان علت پرداختن به تألیف را در هفت مقصد منحصر کرده بودند:
اول، آگاهی و استنباط پیشینیان از دانش و موضوعی کاملاً جدید بوده است که به منظور تعمیم آن موضوع و دانش به تألیف می پرداخته اند تا آیندگان را سودمند و مفید باشد؛ دوم چون دانشمندی بر اثر ممارست و خُبرویّت، نکته های مبهم و پوشیده اثری از آثار دیگران را حل می کرد به تألیف، تفسیر و شرح آن می پرداخت تا دیگران نیز از یافته های او بهره مند شوند؛ سوم چنان چه در تألیف کتاب دانشمندی مرتکب لغزش، ضعف یا نااستواری می شد، مؤلفی دیگر با ادلّه و براهین روشن، لغزش و نااستواری وی را با دست زدن به تألیفی دیگر آشکار می کرد تا دیگران را از ارتکاب آن لغزش به دور دارد؛ چهارم چنان چه دانشمندی در یکی از فنون نقصان هایی مشاهده می کرده، دست به تألیف می زده و نقصان مذکور را رفع می کرده و به تکمیل فنون مورد نظر اهتمام می ورزیده است؛ پنجم چون مسائل دانشی نامدون یا نامرتب می نمود، دانشمندی که بر ترتیب و تدوین آن دانش مسلط بود به تدوین و ترتیب آن دانش می پرداخت و تألیفی در آن باب مجال طرح می داد؛ و ششم چنان چه مسائل و موضوعات یک علم در بطن علوم دیگر به طور پراکنده مجال بحث یافته باشد و هم ضرورت داشته باشد تا این موضوعات به گونه مستقل علم جدیدی را ایجاد کند، در این صورت دانشمندان به برکشیدن این موضوعات از بطن دانش های دیگر اهتمام و آثاری درباره علم جدید تألیف می کرده اند. چنان که جاحظ که در البیان والتبیین بسیاری از مسائل علم بیان را به طور پراکنده آورده بود، عبدالقاهر جرجانی و یوسف سکّاکی توانستند با توجه به این مسائل به تألیف در زمینه علم بیان نائل شوند.
ابن خلدون که این مقصدها و علت ها را به تبع رأی و نظر ارسطو، از علل پرداختن به تألیف برشمرده، تلخیص و فشرده کردن یک مأخذ یا اثر مهم اما مطوَّل و دامنه دار را نیز از ضرورت های فرهنگی دانسته و تلخیص بهنجار و قاعده مند را هم مانند "تألیف" دانسته است.

پیشنهاد کاربران

نونگاری

نوشتن

نوشته شده توسط کسی


تدوین کردن، کتاب نوشتن

نوشتن کتاب

گردهم آوری


کلمات دیگر: