کلمه جو
صفحه اصلی

تامل


مترادف تامل : ( تأمل ) تانی، درنگ، مکث، تأخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن | تانی، درنگ، مکث، تاخیر، شکیبایی، مصابرت، اندیشه، تعقل، تفکر، غور، ژرف اندیشی، مراقبه، مکاشفه، اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن، درنگ کردن، دوراندیشی کردن

برابر پارسی : درنگ، اندیشه، ژرف نگری، نگرش

فارسی به انگلیسی

dellberation, reflection, hesitation


calculation, consideration, reflection, thought, dellberation, hesitation

calculation, consideration, reflection, thought


فارسی به عربی

تردد , تشاور

عربی به فارسی

تفکر کردن , درنظر داشتن , انديشيدن , انديشه کردن , قصد کردن , تدبير کردن , سربجيب تفکر فرو بردن , عبادت کردن , سنجيدن , تعمق کردن , سنجش


مترادف و متضاد

درنگ کردن


دوراندیشی کردن


تانی، درنگ، مکث، تاخیر


شکیبایی، مصابرت


اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف‌اندیشی


مراقبه، مکاشفه


اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن


indecision (اسم)
دودلی، تامل، تردید، بی تصمیمی، بی عزمی

deliberation (اسم)
مشورت، تامل، اندیشه، خیال، غور، شور، بررسی، سنجش

advisement (اسم)
مشورت، تامل

reflection (اسم)
تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس

contemplation (اسم)
تامل، مراقبت، غور، تفکر، تعمق، خلسه

hesitation (اسم)
دودلی، تامل، درنگ

۱. تانی، درنگ، مکث، تاخیر
۲. شکیبایی، مصابرت
۳. اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرفاندیشی
۴. مراقبه، مکاشفه
۵. اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن
۶. درنگ کردن
۷. دوراندیشی کردن


فرهنگ فارسی

اندیشه کردن، فکرکردن، درنگ کردن، دقت کردن درامری

فرهنگ معین

( تأمل ) (تَ أَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) نیک نگریستن ، اندیشه کردن .

لغت نامه دهخدا

تأمل. [ ت َ ءَم ْ م ُ ]( ع مص ) نیک نگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( فرهنگ نظام ). نیک نگریستن در چیزی. ( آنندراج ). نگاه کردن. ( ناظم الاطباء ). اندیشیدن تا عاقبت کاری معلوم شود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندیشه کردن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). تفکر. ( از تاج العروس درفکر ) : پیش بردم و بستد دوبار بتأمل بخواند و گفت اگر مخالفان... ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 664 ). و او را خود تصنیفات و وصایا است که تأمل آن سخت مفید باشد. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 96 ). و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد... و در تجارب متقدمان تأمل عاقلانه واجب دید، آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. ( کلیله و دمنه ). پادشاه را در همه معانی... تأمل و تثبت واجب است. ( کلیله و دمنه ). بعد از تأمل این معنی مصلحت آن دیدم که درنشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراچینم. ( گلستان ).
هرچه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم.
سعدی.
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش.
حافظ.
هیچ کاری بی تأمل صائبا گر خوب نیست
بی تأمل آستین افشاندن از دنیا خوشست.
صائب.
|| درنگ کردن در کار. ( منتهی الارب ). عقب انداختن و توقف کردن. ( فرهنگ نظام ). || بایستادن در مجامعت . ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ عمید

۱. اندیشه کردن، فکر کردن.
۲. درنگ کردن.
۳. دقت کردن در امری.
۴. دوراندیشی.

فرهنگ فارسی ساره

درنگ، اندیشه


فرهنگستان زبان و ادب

تأمل
{contemplation} [اعتیاد] دومین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن مُراجع وجود مشکل اعتیادی را پذیرفته است، اما هنوز برای تغییر مصمم نیست متـ . مرحلۀ تأمل contemplation stage

پیشنهاد کاربران

درنگ
اندیشیدن

صبر ، شکیبایی

به فکر فرورفتن. درنگ کردن

تامل اندیشه

مکث. به فکر فرو رفتن. فرصت . اندیشیدن

اندیشیدن آرامش فکر کردن

اندیشه کردن

مکث، درنگ

فکر ، صبر 💌

اندیشه کردن. فکر کردن

فکر کردن. اندیشیدن. تفکر کردن.

اندیشه ( فکر کردن )

راسو قراضه

تامل

جای که سنگ پراکنده شده است ، ناهموار

معنی تامل

بازنگری ( نیک نگریستن در چیزی ـ دهخدا )

بسته به آرش و مانشِ گزاره از واژه های �بازاندیشی� و �درنگ� نیز می توان سود جست.

مقاومت کردن

تامل=درنگ_شکیبایی

بازاندیشی

فکر کردن

تفکر کردن

صبر همراه باتفکر

اندیشیدن

فکر و اندیشه

اندیشه

حسنا رنجبر اندیشیدن

مکث

درنگ/اندیشه
قابل تامل= در خور درنگ/اندیشیرن

تأمّل: اندیشیدن
تأمل: درنگ کردن

صبر جهت اندیشیدن


درباره ی امری به دقت فکر کردن ، درنگ کرد در کاری
کاربرد در جمله :
در کار ها پیش از تامّل و تدبّر آغاز نکند ( زبان 96 ) 🍰

صبر کردن

فکر کردن �، اندیشیدن

اندیشیدن. آموختن. یاد گرفتن .


کلمات دیگر: