مترادف جایزه : اجر، انعام، پاداش، جزا، خلعت، صله، عطیه، مدال
برابر پارسی : پاداش
prize, premium, award
award, booty, bounty, crown, prize, reward, trophy
جايزه , راي , مقرر داشتن , اعطا کردن , سپردن , امانت گذاردن , انعام , ممتاز , غنيمت , ارزش بسيار قاءل شدن , مغتنم شمردن
جائزة. [ ءِ زَ ] (ع اِ) صلة. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). ج ، جوائز. || عطیة. (منتهی الارب ). عطا. (دهار). انعام . (غیاث اللغات ). ج ، جوائز. || ارمغان . تحفه . || لطف . احسان . || استادنگاه آبکش بر چاه . (منتهی الارب ). || خطی مستقیم که برای علامت تصحیح مقررکرده اند. صورت الفی است که بر سر اعداد، بعد مقابله و تصحیح کشند. و آن علامت صحت باشد. (غیاث اللغات ). || شربتی از آب . (منتهی الارب ). || جوائز الاشعار و الامثال ؛ ما جاز من بلد الی بلد.
پاداش