کلمه جو
صفحه اصلی

جبران کردن


برابر پارسی : توختن

فارسی به انگلیسی

account, atone, cancel, commute, compensate, recompense, recoup, recover, recuperate, redeem, redress, repair, repay, requite, supply, undo

فارسی به عربی

ارض (فعل ماض ) , تعدیل , تعویض , علاج , عوض

مترادف و متضاد

compensation (اسم)
جبران، تلافی، غرامت، جبران کردن، عوض، پاداش، تاوان، مزد

quittance (اسم)
تبرئه، برائت، جبران کردن، پاداش، پاکی، رسید مفاصا، بازپرداختن

retrieve (اسم)
جبران کردن، حصول مجدد

reciprocate (فعل)
جبران کردن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن

countervail (فعل)
خنثی کردن، جبران کردن، برابری کردن با

recoup (فعل)
جبران کردن، تلافی کردن، دوباره بدست اوردن

rectify (فعل)
اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردن

repair (فعل)
جبران کردن، عازم شدن، مرمت کردن، تعمیر کردن، دوباره دایر کردن

remedy (فعل)
اصلاح کردن، جبران کردن، تعمیر کردن، درمان کردن

redress (فعل)
جبران کردن، دوباره پوشیدن

atone (فعل)
کفاره دادن، جبران کردن، جلب کردن، خشم کسی را فرونشاندن، جلب رضایت کردن

expiate (فعل)
پاک کردن، کفاره دادن، جبران کردن

compensate (فعل)
جبران کردن، تلافی کردن، غرامت دادن، پاداش دادن، تاوان دادن، عوض دادن

offset (فعل)
خنثی کردن، جبران کردن، متعادل کردن، چاپ افست کردن

gratify (فعل)
جبران کردن، لذت دادن، خشنود و راضی کردن

make up (فعل)
درست کردن، ترکیب کردن، جبران کردن، خوشامد گویی کردن، جعل کردن، گریم کردن

reimburse (فعل)
جبران کردن، پرداختن، خرج چیزی را دادن، باز پرداخت کردن، باز پرداختن، هزینه کسی یا چیزی را پرداختن

requite (فعل)
جبران کردن، پاداش دادن، تاوان دادن، سزا دادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- تلافی کردن ( خسارت و مانند آن ) . ۲- استخوان شکسته را بستن و بحال اصل برگرداندن .

فرهنگ فارسی ساره

توختن


جدول کلمات

تلافی

پیشنهاد کاربران

قول میدم جبران کنم برات
I promise I will compensate for you

amend

Make amends

Reciprocate

To pay some one back


Make up


برگشت محبت. . . . خوبی را تلافی کردن . . . . جایگزین کردن . . . . قدر دانستن . . . .


کلمات دیگر: