کلمه جو
صفحه اصلی

چاک خوردن

فارسی به انگلیسی

rift, rip, split

مترادف و متضاد

sliver (فعل)
بریدن، قاش کردن، تراشه کردن، چاک خوردن

فرهنگ فارسی

شکافته شدن . ترکیدن . پاره شدن . دریدن . مجروح شدن . زخم خوردن .

لغت نامه دهخدا

چاک خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) شکافته شدن. ترکیدن. پاره شدن. دریدن. مجروح شدن. زخم خوردن. بریده شدن و شکافتن عضوی از بدن یا جامه و جز آن :
چاکها از دم نسیم خورم
تارهای کفیده را مانم.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: