کلمه جو
صفحه اصلی

چاره پذیر


مترادف چاره پذیر : حل شدنی، قابل حل، علاج پذیر، درمان پذیر، چاره بردار، اصلاح پذیر

متضاد چاره پذیر : چاره ناپذیر، نشدنی، حل ناشدنی

فارسی به انگلیسی

remediable, reparable

remediable


مترادف و متضاد

علاج‌پذیر، درمان‌پذیر


چاره‌بردار


اصلاح‌پذیر


dispensable (صفت)
عرضی، غیر ضروری، چشم پوشیدنی، صرفنظر کردنی، چاره پذیر، معاف کردنی، غیر واجب

remediable (صفت)
چاره پذیر، قابل علاج، درمان پذیر، گزیر پذیر

حل‌شدنی، قابل حل ≠ چاره‌ناپذیر، نشدنی، حل‌ناشدنی


فرهنگ فارسی

( صفت ) قابل علاج ( مرض ) قابل اصلاح ( اسم ) .
چاره بردار . علاج پذیر . خوب شدنی . قابل علاج .

لغت نامه دهخدا

چاره پذیر. [ رَ/ رِ پ َ ] ( نف مرکب ) چاره بردار. علاج پذیر. خوب شدنی.قابل علاج. چاره پذیرنده. و رجوع به چاره بردار شود.

فرهنگ عمید

۱. چاره پذیرنده، چاره بردار.
۲. ویژگی دردی که بتوان آن را درمان کرد، قابل علاج.
۳. ویژگی امری که بتوان آن را اصلاح کرد.


کلمات دیگر: