طرفداری، تعصب، غرض، علاقه شدید به چیزی، ملیت، جانبداری
predilection(اسم)
میل، رجحان، علاقه شدید به چیزی، جانبداری، برگزیدگی، تمایل قبلی
حمایت، طرفداری، هواخواهی، هواداری ≠ مخالفت
فرهنگ فارسی
عمل جانب دار طرفداری مدد کاری حمایت .
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (حامص . ) طرفداری ، حمایت .
لغت نامه دهخدا
جانبداری. [ن ِ ] ( حامص مرکب ) طرفداری. مددکاری. حمایت. ( ناظم الاطباء ). عمل جانبدار. رجوع به جانب و جانبدار شود.
فرهنگ عمید
حمایت، طرف داری.
پیشنهاد کاربران
تعصب
دفاع، تردید، درستکاری ، موفقیت
خاطرداشت. [ طِ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مراعات. جانبداری. طرفداری. علاقه. میل : بنا بر خاطرداشت گذاشته لشکریان هر بی اعتدالی که می کردند متعرض نمیشد. ( تاریخ گلستانه ) .