کلمه جو
صفحه اصلی

تاوان


مترادف تاوان : بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم، عوض، مابه ازا

فارسی به انگلیسی

indemnity, damages, penalty, compensation, fine, forfeit, forfeiture, indemnification, infliction, mulct, recompense, redress, damage, restitution

indemnity, damages, penalty


compensation, fine, forfeit, forfeiture, indemnification, indemnity, infliction, mulct, penalty, recompense, redress


فارسی به عربی

تعویض , ضمان , عقوبة , غرامة

مترادف و متضاد

indemnity (اسم)
بخشودگی، تاوان، صدمه، جبران زیان

fine (اسم)
غرامت، تاوان، جریمه

requital (اسم)
عقبی، تاوان، ثواب، سزا

compensation (اسم)
جبران، تلافی، غرامت، جبران کردن، عوض، پاداش، تاوان، مزد

reparation (اسم)
اصلاح، غرامت، عوض، تاوان، تعمیر، جبران غرامت، غرامت جنگی

mulct (اسم)
غرامت، لکه، تاوان، جریمه

penalty (اسم)
تاوان، جریمه، مجازات، کیفر، جزا

بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم


عوض، مابه‌ازا، جریمه


۱. بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم
۲. عوض، مابهازا، جریمه


فرهنگ فارسی

جریمه، غرامت جنگی، آنچه بابت خسارت بدهند
( اسم ) ۱- غرامت جریمه وجه خسارت . ۲- عوض بدل . ۳- جرم جنایت . یا تاوان پس ندادن . خسیس بودن .
مارشال فرانسه که در سال ۱۵٠۹ متولد شد و خدماتش در ( ژارانک ) و ( مون کونتور ) جالب و درخشان بود .

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - غرامت ، جریمه . ۲ - عوض ، بدل .

لغت نامه دهخدا

تاوان. ( اِ ) غرامت. ( صحاح الفرس ) ( فرهنگ خطی کتابخانه دهخدا ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جریمانه. ( ناظم الاطباء ). جریمه. وجه خسارت. جبران ضرر :
به تاوانْش دینار بخشم ز گنج
بشویم دل غمگساران ز رنج.
فردوسی.
تو از گنج تاوان آن بازده
بکشور ز فرموده آواز ده.
فردوسی.
همان نیز تاوان ، بفرمان شاه
رسانید خسرو بدان دادخواه.
فردوسی.
لاجرم شهرتان ویران شد و مستغلی بدین بزرگی از آن من بسوختند، تاوان این از شما خواسته آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 562 ).
تنت کز بهر طاعت بُد بعصیانش بفرسودی
چه عذر آری اگر فردا بخواهند از تو این تاوان.
ناصرخسرو.
بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردندو چندان که قیمت جو بود بوقت رسیدگی تاوان بستد و بخداوند زمین داد. ( نوروزنامه منسوب به خیام ).
حلقه ای ار کم شود از زلف تو
خاتم جم خواه به تاوان آن.
خاقانی.
پروانه بسوخت خویشتن را
بر شمع چه لازم است تاوان.
سعدی.
در عالم حساب به این مایه زندگی
تاوان عمر از همه کس می توان گرفت.
تنها ( از آنندراج ).
تاوان اگر تو لعل دهی در حساب نیست
تو دل شکسته ای نه که گوهر شکسته ای.
( از آنندراج )
- امثال :
سر را قمی میشکند تاوانش راکاشی میدهد.
گنه کنند گاوان ، کدخدا دهد تاوان . ( امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1328 ).
|| عوض و بدل. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) :
کنی ما را همین دو روز مهمان
پس آنگه جان ما خواهی به تاوان.
( ویس و رامین ).
دو عید است ما را ز روی دو معنی
که خوشی و خوبیش را نیست تاوان
همایون یکی هست تشریف خسرو
مبارک دگر عید اضحی و قربان.
انوری.
|| جرم و جنایت و زیان و گناه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). نقص. تقصیر :
ز شاهی بر او هیچ تاوان نبود
بدآن بُد که عهدش فراوان نبود.
فردوسی.
هر آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود
اگر ز پیل بترسد بر او بود تاوان.
فرخی.
علی تکین را کز پیش تو ملک بگریخت
هزار عدل همان بود و صدهزار همان
اگر دل از زن و فرزند نازنین برداشت

تاوان . (اِخ ) شهری است در «برن » سویس ، 3000 تن سکنه دارد.


تاوان . (اِخ ) گاسپار دو سولکس دو مارشال فرانسه که در سال 1509 در «دیژون » متولد شد و خدماتش در «ژارانک » و «مون کونتور» جالب و درخشان بود.


تاوان . (اِخ ) بلوکی است به ایالت «اندْر - اِ- لوار» فرانسه و در شهرستان «شی نون » واقع است .


تاوان . (اِ) غرامت . (صحاح الفرس ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء). جریمانه . (ناظم الاطباء). جریمه . وجه خسارت . جبران ضرر :
به تاوانْش دینار بخشم ز گنج
بشویم دل غمگساران ز رنج .

فردوسی .


تو از گنج تاوان آن بازده
بکشور ز فرموده آواز ده .

فردوسی .


همان نیز تاوان ، بفرمان شاه
رسانید خسرو بدان دادخواه .

فردوسی .


لاجرم شهرتان ویران شد و مستغلی بدین بزرگی از آن من بسوختند، تاوان این از شما خواسته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 562).
تنت کز بهر طاعت بُد بعصیانش بفرسودی
چه عذر آری اگر فردا بخواهند از تو این تاوان .

ناصرخسرو.


بفرمود تا خداوند اسب را بیاوردندو چندان که قیمت جو بود بوقت رسیدگی تاوان بستد و بخداوند زمین داد. (نوروزنامه ٔ منسوب به خیام ).
حلقه ای ار کم شود از زلف تو
خاتم جم خواه به تاوان آن .

خاقانی .


پروانه بسوخت خویشتن را
بر شمع چه لازم است تاوان .

سعدی .


در عالم حساب به این مایه زندگی
تاوان عمر از همه کس می توان گرفت .

تنها (از آنندراج ).


تاوان اگر تو لعل دهی در حساب نیست
تو دل شکسته ای نه که گوهر شکسته ای .

(از آنندراج )


- امثال :
سر را قمی میشکند تاوانش راکاشی میدهد .
گنه کنند گاوان ، کدخدا دهد تاوان . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1328).
|| عوض و بدل . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
کنی ما را همین دو روز مهمان
پس آنگه جان ما خواهی به تاوان .

(ویس و رامین ).


دو عید است ما را ز روی دو معنی
که خوشی و خوبیش را نیست تاوان
همایون یکی هست تشریف خسرو
مبارک دگر عید اضحی و قربان .

انوری .


|| جرم و جنایت و زیان و گناه . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نقص . تقصیر :
ز شاهی بر او هیچ تاوان نبود
بدآن بُد که عهدش فراوان نبود.

فردوسی .


هر آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بود
اگر ز پیل بترسد بر او بود تاوان .

فرخی .


علی تکین را کز پیش تو ملک بگریخت
هزار عدل همان بود و صدهزار همان
اگر دل از زن و فرزند نازنین برداشت
بدان دو کار نبود از خرد بر او تاوان .

فرخی .


اگر زمین برندهد تاوان بر زمین منه و اگر ستاره داد ندهد تاوان بر ستاره منه . (قابوسنامه ).
ترا اسباب عطاری فراوان
تو کناسی کنی کس را چه تاوان .

ناصرخسرو.


نیست تاوان بر سرشک ابر و نور آفتاب
گر ز خارستان و شورستان برون ناید گیا.

معزی .


گوئی از اسم نکو، مرد نکوفعل شود
نه چو بد باشد تن ، اسم ورا تاوان نیست .

سنائی .


پس این تاوان اولاً خدای راست و ثانیاًرسول را و ثالثاً علی را. (کتاب النقض ص 353).
بتو هرچند در انواع سخن تاوان نیست
اندر این شعر که گفتی زدر تاوانی .

فتوحی مروزی (در جواب انوری ).


چون من و تو هیچ کسان دِهیم
بیهده بر دهر چه تاوان نهیم .

نظامی .


تا هشیارم در طربم نقصان است
چون مست شوم بر خردم تاوان است
حالیست میان مستی و هشیاری
من بنده ٔ آن دمم که شادی آنست .

(از جوامعالحکایات عوفی ).


گوی را گویی که ای بیچاره سرگردان مباش
گوی مسکین را چه تاوانست چوگان را بگوی .

سعدی .


گنه بود مرد ستمکاره را
چه تاوان زن و طفل بیچاره را.

(بوستان ).


اگر این مرداز قید هستی خود بازرسته است ، هرچه کند مانع نیست واگر بخود گرفتار است ، هرچه کند بر وی تاوان است . (رشحات علی بن حسین کاشفی ). || آنچه در قمار،باخته را به برنده دادن باید. || مصادره .(آنندراج ). رجوع به تاوان بودن و تاوان دادن و تاوان دار و تاوان زده و تاوان شدن و تاوان کردن و تاوان نهادن شود.

فرهنگ عمید

۱. آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند، غرامت.
۲. بدل.
۳. [قدیمی] زیان.

دانشنامه عمومی

تاوان نام مجموعه تلویزیونی به کارگردانی شهرام شاه حسینی است که برای پخش در شبکهٔ ۳ تولید شده است. این مجموعه به تهیه کنندگی مجید مولایی در ۲۰ قسمت ۴۵ دقیقه ای تولید و پخش شده است. پژمان بازغی و رضا رویگری از بازیگران این مجموعه هستند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: tâvun
طاری: tâɂun
طامه ای: toɂun
طرقی: tâvun
کشه ای: tâɂun
نطنزی: toɂun


واژه نامه بختیاریکا

تُلِه؛ سِزِه

جدول کلمات

غرامت

پیشنهاد کاربران

تقاص

بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم، عوض، مابه ازا

تاوان
شاید با واژهء تاوَل و ستاک های تاب ، تاف ، تافت ، تَفت به مینهء گرما ، داغی ، حرارت هم شاخه باشد و در این اُفته یا مورد : کَسی را برای لغزش و زیان به چیزی یا کَسی ( نقره ) داغ کردن


کلمات دیگر: