کلمه جو
صفحه اصلی

تبرئه کردن


مترادف تبرئه کردن : رفع اتهام کردن، مبرا دانستن، بی گناه دانستن

فارسی به انگلیسی

acquit, absolve, exculpate, exonerate

مترادف و متضاد

رفع اتهام کردن، مبرا دانستن، بی‌گناه دانستن


exonerate (فعل)
مبرا کردن، تبرئه کردن، روسفید کردن

exculpate (فعل)
مبرا کردن، تبرئه کردن، روسفید کردن، معذور داشتن

forgive (فعل)
بخشیدن، امرزیدن، عفو کردن، تبرئه کردن

clear (فعل)
تمیز کردن، تبرئه کردن، ترخیص کردن، زدودن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردن، صاف کردن، خار چیدن

purge (فعل)
پاک کردن، تصفیه کردن، تبرئه کردن، خالی کردن، زدودن، تطهیر کردن، تهی کردن، پاکسازی کردن، تنقیه کردن

acquit (فعل)
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن

assoil (فعل)
پاک کردن، بخشیدن، تبرئه کردن، روسفید کردن، ازاد کردن، مغفرت کردن، مرخص کردن، حل کردن، رفع کردن، تقاص پس دادن

excuse (فعل)
تبرئه کردن، معذرت خواستن، معاف کردن، معذور داشتن

فرهنگ فارسی

بی گناه شمردن پاک شمردن منزه کردن کسی را از تهمت .

لغت نامه دهخدا

تبرئه کردن. [ ت َ رِ ءَ / ءِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بی گناه شمردن. پاک شمردن. منزه کردن کسی را از تهمت. پاک ساختن کسی را از شبهه. مبرا ساختن کسی را از افتراء. رجوع به تبرئه و دیگر ترکیبهای آن شود.


کلمات دیگر: