کلمه جو
صفحه اصلی

تباهکار


مترادف تباهکار : بدکار، تبهکار، شریر، فاجر، فاسد، فاسق، بدکردار، ناصالح مفسد

متضاد تباهکار : درستکار، صالح

فارسی به انگلیسی

corrupt

فارسی به عربی

شریر

مترادف و متضاد

vicious (صفت)
فاسد، نا درست، شریر، بدکار، معیوب، بدطینت، بدسگال، تباهکار

بدکار، تبهکار، شریر، فاجر، فاسد، فاسق، بدکردار، ناصالحمفسد ≠ درستکار، صالح


فرهنگ فارسی

تباه کننده، نابودکننده، خرابکار، فتنه وفساد
( صفت ) ۱- فساد کننده خراب کننده . ۲- فاسق فاجر .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) فاسد، گناهکار.

لغت نامه دهخدا

تباه کار. [ ت َ ] ( ص مرکب ) ضایعکار و فاسدکار و خراب کننده. ( ناظم الاطباء ). تبه کار. که کاری زشت کند. بدکار. طالح. عاصی. مفسد. فاسق. فاجر. سیاه نامه. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود.

فرهنگ عمید

۱. تباه کننده.
۲. نابودکننده.
۳. خراب کار.
۴. گناه کار.


کلمات دیگر: