کلمه جو
صفحه اصلی

تادیب کردن


مترادف تادیب کردن : تنبیه کردن، مجازات کردن، گوشمالی دادن، کیفر دادن، ادب آموختن، ادب کردن، تربیت کردن، فرهیخته کردن، فرهیختن

فارسی به انگلیسی

civilize

فارسی به عربی

انضباط , صحیح

مترادف و متضاد

correct (فعل)
اصلاح کردن، تادیب کردن، تصحیح کردن، صحیح کردن

amerce (فعل)
جریمهء کردن، تنبیه کردن، تادیب کردن

discipline (فعل)
تادیب کردن، تحت نظم و ترتیب در اوردن

تنبیه کردن، مجازات کردن، گوشمالی دادن، کیفر دادن


ادب آموختن، ادب کردن، تربیت کردن


فرهیخته کردن، فرهیختن


۱. تنبیه کردن، مجازات کردن، گوشمالی دادن، کیفر دادن
۲. ادب آموختن، ادب کردن، تربیت کردن
۳. فرهیخته کردن، فرهیختن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- ادب آموختن فرهیختن . ۲- گوشمالی دادن .

لغت نامه دهخدا

تأدیب کردن. [ ت َءْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فرهختن و ادب آموختن و تربیت کردن و طریقه نیک آموختن. || سیاست و تنبیه کردن. ( ناظم الاطباء ). || در این بیت بمعنی منزه و پاک ساختن :
به آب اندام را تأدیب کردند
نیایش خانه را ترتیب کردند.
نظامی.


کلمات دیگر: