کلمه جو
صفحه اصلی

راست شمردن

فرهنگ فارسی

درست انگاشتن . راست حساب کردن .

لغت نامه دهخدا

راست شمردن. [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] ( مص مرکب ) درست انگاشتن ، راست حساب کردن. راست داشتن. راست پنداشتن. || حقیقت و صدق بکار داشتن :
خاطر شاه را چو آینه دان
همه نقشی در او معاینه دان
آنکه تا بود نقش راست شمرد
نقش کژ پیش او نشاید برد.
اوحدی.

پیشنهاد کاربران

- مصدق داشتن ؛ تصدیق کردن. به درستی آن گواهی دادن. به راستی و به درستی پذیرفتن. باور کردن :
خدای را به یگانی بدان و از پس او
به هرچه گفت رسول ورا مصدق دار.
ناصرخسرو.

تصدیق کردن


کلمات دیگر: