کلمه جو
صفحه اصلی

بی هنری

فارسی به انگلیسی

lack of skill or art

فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی بی هنر . بی وقوفی . ناکار آزمودگی . یا بی مایگی و بی کمالی . فقد فضیلت و کمال . بی کمالاتی .

لغت نامه دهخدا

بی هنری. [ هَُ ن َ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی هنر. بی وقوفی. ناکارآزمودگی. ( ناظم الاطباء ). || بی مایگی و بی کمالی. فقد فضیلت و کمال. بی کمالاتی :
چون سپیدار سر ز بی هنری
از ره مردمی فرونارند.
ناصرخسرو.
تاک رز از انگور شد گرامی
وز بی هنری ماند بید، رسوا.
ناصرخسرو.
قاید بخت بود بی هنری.
سیف اسفرنگ.
از بی هنری و بی وفایی
یاران همه کرده زو جدایی.
نظامی.
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری.
حافظ.


کلمات دیگر: