مترادف مسرف : اسراف کننده، اسراف گر، اسراف گرا، اسراف کار، بادبه دست، متلف، خراج، گشادباز، مبذر، ول خرج
متضاد مسرف : مقتصد
برابر پارسی : فراخرو
lavish, prodigal
extravagant, lavish, prodigal, thriftless, wasteful, waster, wastrel
فراواني , وفور , ولخرجي , اسراف کردن , ولخرجي کردن , افراط کردن , فراوان , وافر , سرشار , ساري , لبريز , سرشار ساختن
اسرافکننده، اسرافگر، اسرافگرا، اسرافکار، بادبهدست، متلف، خراج، گشادباز، مبذر، ولخرج ≠ مقتصد
مسرف . [ م ُ رِ ] (اِخ ) لقبی که مردم مدینه پس از وقعه ٔ حَرَّة به مسلم بن عقبه ٔ مری دادند بدان جهت که در آن جنگ از حد درگذشته بود. (از منتهی الارب ) (ازالاعلام زرکلی ). و رجوع به مسلم (ابن عقبه ...) شود.
فرخی .