در روان شناسی خودشیفتگی یا به انگلیسی نارسیسیسم بیان گر عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشت های درونی است. نارسیسیسم از ریشه لغت یونانی شدهٔ نارسیس (نرگس، اسطوره نارسیسیوس) گرفته شده است. نارسیس یا نرگس، مرد جوان خوب چهره ای بود که از عشق اخو (اکو) دوری کرد و برای همین محکوم به عشق ورزیدن به تصویر چهره خود در یک استخر آب گردید. نام گل نرگس برگرفته از این افسانه است. نارسیس وقتی به عشق خود (چهره انعکاس یافته خود) نمی رسد، آن قدر غمگین بر لب چشمه می نشیند تا تبدیل به گل می شود.
نوشتار اصلی: مصرف گرایی خودنمایانه
در روانپزشکی نیز نارسیسیسم افراطی براساس خصیصه های روانی و شخصیتی در عشق بیش از اندازه به خود و خودشیفتگی بی حد و حصر شناسایی می شود و آن را نوعی اختلال روانی می دانند. فروید عقیده داشت که بسیاری از خصیصه های خودشیفتگی با بشر به دنیا می آیند و او نخستین کسی بود که خودشیفتگی را با روانکاوی توضیح داد. آندرو موریسون نیز ادعا کرد، در دوران بزرگسالی، میزان مفیدی از خودشیفتگی در افراد وجود دارد یا به وجود می آید که آن ها را قادر می سازد تا در رابطه برقرار کردن با دیگران فردیت خود را نیز در نظر بگیرند.
واژهٔ نارسیسیسم را در روانشناسی فردی (در زبان انگلیسی) گاه به جای اصطلاحاتی مانند تحقیرکننده، پوچی، خودپرستی یا خودپسندی استفاده می کنند و گاهی نیز در جامعه شناسی آن را به جای نخبه گرایی یا بی تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران می نامند.
به عقیدهٔ فروید، این مفهوم برای اولین بار در روانشناسی توسط پل ناک به کار گرفته شد. وی بعدها این عقیده را تصحیح می کند و توضیح می دهد که در واقع هولاک الیس را باید ابداع کنندهٔ این اصطلاح دانست. خود الیس توضیح داده است که او این اصطلاح را در سال ۱۸۹۸ برای توصیف نگرشی روانی به کار برد و ناک در سال ۱۸۹۹ این را برای معین کردن نوعی از انحراف جنسی استفاده کرده است. به عقیدهٔ الیس، او و ناک را باید به طور مشترک ابداع کنندهٔ این اصطلاح دانست.