کلمه جو
صفحه اصلی

املاک


مترادف املاک : باغ، زمین، ضیاع، عقار، علاقه

فارسی به انگلیسی

landed properties, estates, possessions, [fig.] kingdoms


فارسی به عربی

عقار

مترادف و متضاد

estate (اسم)
علاقه، دسته، دارایی، حالت، طبقه، وضعیت، مملکت، ملک، املاک، اموال

باغ، زمین، ضیاع، عقار، علاقه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جمع ملک داراییها ثروتها ملکها . از زمان اعلی حضرت رضا شاه ببعد مفهوم خاصی یافته و اطلاق بملکهای شاه شده و پس از استعفای شاه به (املاک واگذاری ) موسوم گردیده و اخیرا جزو موقوفات اعلی حضرت محمد رضا شاه پهلوی در آمده . یا املاک دولتی . ۱ - ضیاع سلطانی . ۲ - خالصه ها خالصجات . املاک یاغیان و گردنکشان که موقتا بعنوان مجازات از طرف دولت ضبط شده باشد (قاجاریه ) املاک ضبطی . ۲ - جمع ملک فرشتگان فریشتگان ملایک قوای روحانی : (تا چه مستیها بود املاک را وز جلالت روحهای پاک را. ) (مثنوی ) ۳ - جمع ملک شاهان پادشاهان
دهی است از بلوک جزئ فارس در دو فرسنگی شمال اشفایقان .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - جِ ملک ، دارایی . ۲ - جِ مَلِک ، شاهان .

لغت نامه دهخدا

املاک. [ اِ ] ( ع مص ) مُلک گردانیدن چیزی کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مالک چیزی گردانیدن. ( غیاث اللغات ). || پادشاه کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پادشاه کردن. ( تاج المصادربیهقی ). || خمیر سخت و نیکو کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیکو سرشتن آرد. ( تاج المصادر بیهقی ) . || قادر گردیدن بچه بر پیروی مادر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || زن دادن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گویند املکته ایاها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زن خواستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گویند اُمْلِک ، بطور مجهول. || طلاق دادن ، گویند اُملکت المراءة امرها، بطور مجهول ؛ طلاق داده شد آن زن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) تزویج و عقد و نکاح. ( از ناظم الاطباء ). عقد و نکاح. ( آنندراج ). گویند شهدنا املاکه ؛ حاضر آمدیم در عقد و نکاح او. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). و همچنین گویند کنا فی املاکه و جئنا من املاکه ؛ ای نکاحه و تزوجه. ( از ناظم الاطباء ).

املاک. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مَلْک و مَلِک. ( از اقرب الموارد ). پادشاهان. ( آنندراج ). || ج ِ مَلَک. ( از اقرب الموارد ). فرشتگان. ( آنندراج ) :
چون تو قوت داده ای املاک را
که بدرّانند این افلاک را.
مولوی ( مثنوی ).
خاک آدم چونکه شد چالاک حق
پیش خاکش سر نهد املاک حق.
مولوی ( مثنوی ).
|| ج ِ مُلْک. ( از اقرب الموارد ). ملکها و دولتها. || ثروتها و مالها و اموال و اراضی متفرقه. ( ناظم الاطباء ) :
آنکه فقیه است از املاک او
پاکتر آنست که از رشوت است.
ناصرخسرو.
بندیش که شد ملک سلیمان و سلیمان
چونانکه سکندر شد با ملک سکندر
امروز چه فرقست ازین ملک بدان ملک
این مرده و آن مرده و املاک مبتّر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 172 ).
املاک هلاک شد و ضیاع بضیاع رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). املاک بفروخت و از عهده بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). سلطان ضیاع و املاک ایشان بنواحی غرش از ایشان بخرید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). حاکم از گفتن او برنجید و برنجانید تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت. ( گلستان ).

املاک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مَلْک و مَلِک . (از اقرب الموارد). پادشاهان . (آنندراج ). || ج ِ مَلَک . (از اقرب الموارد). فرشتگان . (آنندراج ) :
چون تو قوت داده ای املاک را
که بدرّانند این افلاک را.

مولوی (مثنوی ).


خاک آدم چونکه شد چالاک حق
پیش خاکش سر نهد املاک حق .

مولوی (مثنوی ).


|| ج ِ مُلْک . (از اقرب الموارد). ملکها و دولتها. || ثروتها و مالها و اموال و اراضی متفرقه . (ناظم الاطباء) :
آنکه فقیه است از املاک او
پاکتر آنست که از رشوت است .

ناصرخسرو.


بندیش که شد ملک سلیمان و سلیمان
چونانکه سکندر شد با ملک سکندر
امروز چه فرقست ازین ملک بدان ملک
این مرده و آن مرده و املاک مبتّر.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 172).


املاک هلاک شد و ضیاع بضیاع رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). املاک بفروخت و از عهده ٔ بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). سلطان ضیاع و املاک ایشان بنواحی غرش از ایشان بخرید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). حاکم از گفتن او برنجید و برنجانید تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت . (گلستان ).
خداوند اسباب و املاک و سیم .

(بوستان ).


گر زآنکه ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور زآنکه بسوزانی حکمست بر املاکت .

سعدی .


|| ج ِ مُلْک ، عالم شهادت و ناسوت :
ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر جام در املاک انداز.

حافظ.


- ابوالاملاک ؛ لقب علی بن عبدالعدبن عباس است . (از یادداشت مؤلف ).
- املاک مرسله ؛ در صورتی است که دو نفر بر یک چیز شهادت دهنداما سبب ملک را ذکر ننمایند، آن ملک اگر کنیز باشد وطی او جائز نیست و اگر خانه باشد باید شاهدان (دو شاهد) خسارت آنرا بعهده گیرند. (از تعریفات جرجانی ).
- مدینةالاملاک ؛ لقب شهر طُلَیْطُله . (از یادداشت مؤلف ).

املاک . [ اِ ] (ع مص ) مُلک گردانیدن چیزی کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مالک چیزی گردانیدن . (غیاث اللغات ). || پادشاه کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پادشاه کردن . (تاج المصادربیهقی ). || خمیر سخت و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیکو سرشتن آرد. (تاج المصادر بیهقی ) . || قادر گردیدن بچه بر پیروی مادر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . || زن دادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند املکته ایاها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زن خواستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند اُمْلِک ، بطور مجهول . || طلاق دادن ، گویند اُملکت المراءة امرها، بطور مجهول ؛ طلاق داده شد آن زن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) تزویج و عقد و نکاح . (از ناظم الاطباء). عقد و نکاح . (آنندراج ). گویند شهدنا املاکه ؛ حاضر آمدیم در عقد و نکاح او. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و همچنین گویند کنا فی املاکه و جئنا من املاکه ؛ ای نکاحه و تزوجه . (از ناظم الاطباء).


املاک . [ ] (اِخ ) دهی است از بلوک جره ٔ فارس در دوفرسنگی شمال اشفایقان . (از فارسنامه ٔ ناصری ).


فرهنگ عمید

۱. [جمعِ مِلک] = مِلک۱
۲. [جمعِ مَلِک] [قدیمی] = مَلِک
پادشاه کردن، ملک گردانیدن.

۱. [جمعِ مِلک] = مِلک۱
۲. [جمعِ مَلِک] [قدیمی] = مَلِک


پادشاه کردن؛ ملک گردانیدن.


دانشنامه عمومی

املاک (فیلم ۲۰۱۸). املاک (سوئدی: Toppen av ingenting) فیلمی در ژانر درام است که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد.
۱۸ فوریه ۲۰۱۸ (۲۰۱۸-02-۱۸) (شصت و هشتمین جشنواره بین المللی فیلم برلین)
۱۶ مارس ۲۰۱۸ (۲۰۱۸-03-۱۶) (Sweden)

پیشنهاد کاربران

زمین وساختمان

مشاور املاک سپنتا


کلمات دیگر: