مرسله
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
فرستاده شده، آوی ته کرده شده، گردن بنددرازکه روی سینه بیفتد، مرسلات جمع، ومرسلات به معنی فرشتگان وبادهاواسبهاهم گویند
( اسم ) مونث مرسل : جمع :مرسلات ٠
( اسم ) مونث مرسل : جمع :مرسلات ٠
فرهنگ معین
(مُ سَ لِ ) [ ع . مرسلة ] ۱ - (اِمف . ) فرستاده شده . ۲ - (اِ. ) گوشواره .
لغت نامه دهخدا
( مرسلة ) مرسلة. [ م ُ س ِ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث مرسِل ، نعت فاعلی از مصدر ارسال. فرستنده. ارسال دارنده : و انی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون. ( قرآن 35/27 )؛ من فرستنده هستم به سوی ایشان هدیه ای را تا ببینم فرستادگان با چه چیز برمیگردند. و رجوع به مرسِل و ارسال شود.
مرسلة. [ م ُ س َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث مرسَل ، نعت مفعولی از مصدر ارسال. فرستاده شده. ارسال شده. گسیل داشته. رجوع به مرسل و ارسال شود. || آویخته شده. فروهشته. || در انواع احادیث ، احادیث مرسلة، حدیثهای مرسل. آن حدیثها که اسناد متصله آن تا تابعی رسد و تابعی بی ذکر صحابی واسطه میان خویش و پیغامبر «قال رسول اﷲ» گوید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مُرسَل شود. || گردن بنددراز که بر سینه افتد یا گردن بند که در آن مهره و جز آن باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).یک دانه بزرگ از گردن بند. ( مهذب الاسماء ). زیوری است که زنان در گلو آویزند. ( غیاث ). مهره های به رشته کرده چون مروارید و یسر و آنچه بدان ماند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ج ، مرسَلات. ( اقرب الموارد ) :
ارغوان لعل بدخشی دارد اندرمرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندرگوشوار.
مدح ، گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله.
در مرسله های لفظ دُربارم.
مرسله از مرسله زیباتر است.
در مرسله ای که میکشی دُر.
در مرسله سخن برآمود.
مرسله یک گره از هر دوئی.
مرسلة. [ م ُ س َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث مرسَل ، نعت مفعولی از مصدر ارسال. فرستاده شده. ارسال شده. گسیل داشته. رجوع به مرسل و ارسال شود. || آویخته شده. فروهشته. || در انواع احادیث ، احادیث مرسلة، حدیثهای مرسل. آن حدیثها که اسناد متصله آن تا تابعی رسد و تابعی بی ذکر صحابی واسطه میان خویش و پیغامبر «قال رسول اﷲ» گوید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به مُرسَل شود. || گردن بنددراز که بر سینه افتد یا گردن بند که در آن مهره و جز آن باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).یک دانه بزرگ از گردن بند. ( مهذب الاسماء ). زیوری است که زنان در گلو آویزند. ( غیاث ). مهره های به رشته کرده چون مروارید و یسر و آنچه بدان ماند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ج ، مرسَلات. ( اقرب الموارد ) :
ارغوان لعل بدخشی دارد اندرمرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندرگوشوار.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 175 ).
تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه دادمدح ، گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله.
مسعودسعد.
آن خواجه که واسطه ست مدح اودر مرسله های لفظ دُربارم.
مسعودسعد.
رشته دلها که در این گوهر است مرسله از مرسله زیباتر است.
نظامی.
بنگر که ز حقه تفکردر مرسله ای که میکشی دُر.
نظامی.
دیرینه غمی که در دلش بوددر مرسله سخن برآمود.
نظامی.
آدم و نوحی نه به ازهر دوئی مرسله یک گره از هر دوئی.
نظامی ( مخزن الاسرار ص 27 ).
مرسلة. [ م ُ س َ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرسَل ، نعت مفعولی از مصدر ارسال . فرستاده شده . ارسال شده . گسیل داشته . رجوع به مرسل و ارسال شود. || آویخته شده . فروهشته . || در انواع احادیث ، احادیث مرسلة، حدیثهای مرسل . آن حدیثها که اسناد متصله ٔ آن تا تابعی رسد و تابعی بی ذکر صحابی واسطه ٔ میان خویش و پیغامبر «قال رسول اﷲ» گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مُرسَل شود. || گردن بنددراز که بر سینه افتد یا گردن بند که در آن مهره و جز آن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).یک دانه ٔ بزرگ از گردن بند. (مهذب الاسماء). زیوری است که زنان در گلو آویزند. (غیاث ). مهره های به رشته کرده چون مروارید و یسر و آنچه بدان ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، مرسَلات . (اقرب الموارد) :
ارغوان لعل بدخشی دارد اندرمرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندرگوشوار.
تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد
مدح ، گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله .
آن خواجه که واسطه ست مدح او
در مرسله های لفظ دُربارم .
رشته ٔ دلها که در این گوهر است
مرسله از مرسله زیباتر است .
بنگر که ز حقه ٔ تفکر
در مرسله ای که میکشی دُر.
دیرینه غمی که در دلش بود
در مرسله ٔ سخن برآمود.
آدم و نوحی نه به ازهر دوئی
مرسله ٔ یک گره از هر دوئی .
ارغوان لعل بدخشی دارد اندرمرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندرگوشوار.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 175).
تا سخن را فخر نامت زیور و پیرایه داد
مدح ، گوهر یاره گشت و شکر لؤلؤ مرسله .
مسعودسعد.
آن خواجه که واسطه ست مدح او
در مرسله های لفظ دُربارم .
مسعودسعد.
رشته ٔ دلها که در این گوهر است
مرسله از مرسله زیباتر است .
نظامی .
بنگر که ز حقه ٔ تفکر
در مرسله ای که میکشی دُر.
نظامی .
دیرینه غمی که در دلش بود
در مرسله ٔ سخن برآمود.
نظامی .
آدم و نوحی نه به ازهر دوئی
مرسله ٔ یک گره از هر دوئی .
نظامی (مخزن الاسرار ص 27).
مرسلة. [ م ُ س ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرسِل ، نعت فاعلی از مصدر ارسال . فرستنده . ارسال دارنده : و انی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون . (قرآن 35/27)؛ من فرستنده هستم به سوی ایشان هدیه ای را تا ببینم فرستادگان با چه چیز برمیگردند. و رجوع به مرسِل و ارسال شود.
فرهنگ عمید
گردن بند بلندی که روی سینه بیفتد.
پیشنهاد کاربران
فرستاده شده . ارسال شده
مرسله مضاف برمعانی ذکرشده از قبیل ارسال شده وغیره می تواند به معنی ( گردنبند و رشته ای از مرواریدو آویزه های گرانقیمت ) باشد
رشته دلها که دراین گوهر است مرسله از مرسله زیباتر است نظامی گنجه ای
رشته دلها که دراین گوهر است مرسله از مرسله زیباتر است نظامی گنجه ای
کلمات دیگر: