کلمه جو
صفحه اصلی

اوزون

فرهنگ فارسی

جمع اوز

لغت نامه دهخدا

اوزون . [ اَ / اُو ] (ص ) افزون . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).


اوزون . [ اِ وَزْ زو ] (ع اِ) ج ِ اِوَزّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). رجوع به اِوَزّ شود.


اوزون . [ اُ زُن ْ ] (فرانسوی ،اِ) شکل دگروار اکسیژن با فرمول شیمیایی O3 (هر مولکول آن سه اتم اکسیژن دارد). گازی است آبی رنگ ، بی ثبات و با بوی نافذ. اثر آن از اکسیژن شدیدتر است . یک برابرونیم از اکسیژن سنگین تر است . در تخلیه ٔ برق در اکسیژن تشکیل می شود. پس از رعد و برق در هوا موجود است . بعنوان رنگ زدا و برای تصفیه ٔ آب و هوا بکار میرود. (دایرةالمعارف فارسی ).


اوزون. [ اَ / اُو ] ( ص ) افزون. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ).

اوزون. [ اِ وَزْ زو ] ( ع اِ ) ج ِ اِوَزّ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). رجوع به اِوَزّ شود.

اوزون. [ اُ زُن ْ ] ( فرانسوی ،اِ ) شکل دگروار اکسیژن با فرمول شیمیایی O3 ( هر مولکول آن سه اتم اکسیژن دارد ). گازی است آبی رنگ ، بی ثبات و با بوی نافذ. اثر آن از اکسیژن شدیدتر است. یک برابرونیم از اکسیژن سنگین تر است. در تخلیه برق در اکسیژن تشکیل می شود. پس از رعد و برق در هوا موجود است. بعنوان رنگ زدا و برای تصفیه آب و هوا بکار میرود. ( دایرةالمعارف فارسی ).

فرهنگ عمید

= ازن

ازن#NAME?


دانشنامه عمومی

اوزون (رومی). اوزون جماعت و شهرکی در جنوب غربی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ جلال الدین رومی ولایت ختلان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۱۶۴۹۸ است.
فهرست جماعت های تاجیکستان

بلند - دراز


پیشنهاد کاربران

در ترکی به معنی دراز است.
اوزون برون ( به معنی دماغ دراز، نوعی ماهی )


کلمات دیگر: