کلمه جو
صفحه اصلی

سقف


مترادف سقف : بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ، رواق، طاق، عرش ، بالاترین حد، نقطه اوج

متضاد سقف : کف، فرش

برابر پارسی : بام، پوشش روی بام، آسمانه

فارسی به انگلیسی

ceiling, roof

فارسی به عربی

سقف , غرفة علویة

عربی به فارسی

سقف , پوشش يا اندود داخلي سقف , حد پرواز , پوشش , طاق , بام () خانه , مسکن , طاق زدن , سقف دار کردن


مترادف و متضاد

roof (اسم)
مسکن، طاق، پوشش، سقف، بام خانه، بام

cover (اسم)
سر، پوشش، جلد، سر پوش، فرش، غلاف، سقف، رویه، روپوش، لفاف، پاکت، غشا

ceiling (اسم)
سقف، حد پرواز، پوشش یا اندود داخلی سقف

loft (اسم)
سقف، اطاق زیر شیروانی، کبوتر خانه، آسمان، اطاق نزدیک سقف

soffit (اسم)
سقف، زیر طاق، قسمت پایین عمارت

coverture (اسم)
پوشش، پناه، حفاظ، سقف

housetop (اسم)
سقف، بام خانه

بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف


۱. بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف
۲. رواق، طاق
۳. عرش ≠ فرش
۴. بالاترین حد، نقطه اوج


فرهنگ فارسی

پوشش روی خانه، بام، آنچه باچوب وتیر آهن سازند
( اسم ) اسقف سکوبا .
مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد .

لغت نامه دهخدا

سقف. [ س َ ] ( ع اِ ) آسمانه. ( دهار ). عرش. ( نصاب ). آسمان خانه. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58 ) ( منتهی الارب ) : این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند. ( تاریخ بیهقی ).
ز بهر سقف عدوی سپید دستش دان
که شب ز چهره گلیم سیاه برسازد.
مجیرالدین بیلقانی.
چون سقف تو سایه نکند قاعده چیست
چون نان تو موری نخورد مائده چیست.
خاقانی.
رستخیز است خیز و باز شکاف
سقف ایوان و طاق طارم را.
خاقانی.
سقف گردون کو چنین دائم بود
نز طناب و استنی قائم بود.
مولوی.
هریکی دیوار اگر باشد جدا
سقف چون باشد معلق بر هوا.
مولوی.
شنیدم که مردی غم خانه خورد
که زنبور در سقف او لانه کرد.
سعدی.
از صحن خانه تا بلب بام از آن من
از سقف خانه تا به ثریا از آن تو.
وحشی بافقی.
- سقف آسمان سوراخ شدن ؛ کنایه از واقعه عظیم و حادثه. ( مجموعه مترادفات ص 365 ).
|| آسمان. || ( مص ) پوشیدن خانه. ( منتهی الارب ).

سقف. [ س َ ق َ ] ( ع مص ) دراز شدن و کوژ شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) درازی با کژی. ( منتهی الارب ).

سقف. [ س ُ ق ُ] ( ع اِ ) ج ِ سقف. رجوع به سقف شود. ( منتهی الارب ).

سقف. [ س ُ ق ُ ] ( معرب ، اِ ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. ( برهان ) :
چو خسرو برفت از برش چاره جوی
جهاندیده سوی سقف کرد روی.
فردوسی.
سقف گفت ما بندگان توایم
نیایشگر پاک جان توایم.
فردوسی.
|| زاهدی که خود را بجهت ریاضت نفس بزنجیر آویزد. ( برهان ) ( آنندراج ).

سقف . [ س َ ] (ع اِ) آسمانه . (دهار). عرش . (نصاب ). آسمان خانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (منتهی الارب ) : این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند. (تاریخ بیهقی ).
ز بهر سقف عدوی سپید دستش دان
که شب ز چهره گلیم سیاه برسازد.

مجیرالدین بیلقانی .


چون سقف تو سایه نکند قاعده چیست
چون نان تو موری نخورد مائده چیست .

خاقانی .


رستخیز است خیز و باز شکاف
سقف ایوان و طاق طارم را.

خاقانی .


سقف گردون کو چنین دائم بود
نز طناب و استنی قائم بود.

مولوی .


هریکی دیوار اگر باشد جدا
سقف چون باشد معلق بر هوا.

مولوی .


شنیدم که مردی غم خانه خورد
که زنبور در سقف او لانه کرد.

سعدی .


از صحن خانه تا بلب بام از آن من
از سقف خانه تا به ثریا از آن تو.

وحشی بافقی .


- سقف آسمان سوراخ شدن ؛ کنایه از واقعه ٔ عظیم و حادثه . (مجموعه مترادفات ص 365).
|| آسمان . || (مص ) پوشیدن خانه . (منتهی الارب ).

سقف . [ س َ ق َ ] (ع مص ) دراز شدن و کوژ شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درازی با کژی . (منتهی الارب ).


سقف . [ س ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان ) :
چو خسرو برفت از برش چاره جوی
جهاندیده سوی سقف کرد روی .

فردوسی .


سقف گفت ما بندگان توایم
نیایشگر پاک جان توایم .

فردوسی .


|| زاهدی که خود را بجهت ریاضت نفس بزنجیر آویزد. (برهان ) (آنندراج ).

سقف . [ س ُ ق ُ] (ع اِ) ج ِ سقف . رجوع به سقف شود. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده: سقف خودرو، سقف اتاق.
۲. بالاترین میزان هرچیز: سقف درآمد.
۳. [قدیمی، مجاز] = آسمان
* سقف لاجورد: [قدیمی، مجاز] آسمان.
* سقف مینا: [قدیمی، مجاز] آسمان.
* سقف دهان: (زیست شناسی ) = کام۲

۱. بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده: سقف خودرو، سقف اتاق.
۲. بالاترین میزان هرچیز: سقف درآمد.
۳. [قدیمی، مجاز] = آسمان
⟨ سقف لاجورد: [قدیمی، مجاز] آسمان.
⟨ سقف مینا: [قدیمی، مجاز] آسمان.
⟨ سقف دهان: (زیست‌شناسی) = کام۲


دانشنامه عمومی

سقف به سطح بالایی یک اتاق یا یک سازه گویند. در ساختمان های یک طبقه سقف برای محافظت از نور آفتاب، برودت، باران و برف و در ساختمان های چند طبقه علاوه بر این کار برای جداسازی طبقات از یکدیگر استفاده می شود به گونه ای که سقف یکی زمین دیگری محسوب می شود. در مناطق سردسیر ارتفاع سقف تا کف معمولاً کم می باشد تا محل راحتتر گرم شود و در مناطق گرمسیر به خاطر جریان داشتن هوا عموماً ارتفاع سقف زیادتر می باشد.
سقف نیازیت
طاق ضربی
کامپوزیت
دال بتنی
کامپوزیت کرومیت
تیرچه و بلوک
سقف L.C.P
تیرچه و بلوک کرومیت
متال دک
یوبوت
سقف سبک
سقف شیروانی از بیرون در جزایر قناری

فرهنگ فارسی ساره

آسمانه


فرهنگستان زبان و ادب

{ceiling} [حمل ونقل هوایی، علوم جَوّ] [حمل ونقل هوایی] بیشترین ارتفاع فشاریِ قابل دستیابی هواپیما [علوم جَوّ] ارتفاع پایین ترین لایۀ ابر یا هر پدیدۀ جوّیِ مانع دید
{roof, top} [قطعات و مجموعه های خودرو] بخش بالایی اتاق خودرو که بر روی ستون های سه گانه قرار دارد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بالاترین پوشش فضای سر پوشیده، مانند اتاق را سقف گویند. از آن در بابهای طهارت، صلات، تجارت و صلح سخن گفته اند.
← سقف مسجد در نیت واقف
← اشتراک سقف بین مالکان چند طبقه
...

[ویکی الکتاب] معنی سَّقْفِ: سقف
معنی سَّمَاءِ: آسمان - سقف - سمت بالا (سماء به معنای سمت بالا است . در عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ﭐلسَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ " یعنی :باید طنابی از سقف [خانه اش] بیاویزد، سپس خود را حلق آویز کند)
معنی عُرُوشِهَا: سقفهایش (عبارت "خَاوِیَةٌ عَلَیٰ عُرُوشِهَا " کنایه است از کمال خرابی ، زیرا خانه وقتی خراب میشود اول سقف آن فرو میریزد ، و سپس دیوارها به روی سقف میافتد)
معنی مَّعْرُوشَاتٍ: داربستی شده ها (از عرش به معنای داربست و آلاچیق است ، یعنی سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند . مانند عبارت " جنات معروشات و غیر معروشات "سقف خانه را هم از همین رو عرش مینامند فرقش با سقف این است که سقف تنها به طاق...
معنی صَّرْحَ: برج بلند - قصر - حیاط قصر (قصر و هر بنایی است بلند و مشرف بر سایر بناها ، و نیز به معنای محلی است که آن را تخت کرده باشند و سقف هم نداشته باشد )
معنی خَاوِیَةٌ: چیز تو خالی که آن را دور انداخته باشند - سرنگون شده (عبارت "خَاوِیَةٌ عَلَیٰ عُرُوشِهَا "استعاره است برای دیاری که از سکنه خالی شده است و در اصل یعنی دیوارهایش روی سقفش فرو افتاده که کنایه است از کمال خرابی ، زیرا خانه وقتی خراب میشود اول سقف آن فر...
معنی یَعْرِشُونَ: بر افراشته می سازند - بنا می کنند (معانی عرش عبارتند از :داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش))
معنی لْیَمْدُدْ: مدد کند - بکشد (در اصل "لِیَمْدُدْ"(صیغه امر غائب بوده )که با اضافه شدن واو یا فا برای سهولت لام ساکن شده است .کلمه مد و امداد به یک معنا است ، لیکن امداد بیشتر در محبوب آمده ، و مد بیشتر در مکروه استعمال شده است. عبارت "فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی ...
معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
تکرار در قرآن: ۴(بار)
پوشش اطاق. . سقف از بالا بر رویشان افتاد. جمع آن سُقُف (بر وزن عُنُق) است ، ، . ظاهراً مراد از «السَّماء» هوای محیط بر زمین است مثل . هوای محیط پوشش و سقف زمین است که از عر طرف آن را پوشانده و بالای آن قرار دارد. محفوظ بودن این سقف آن است مه در اطراف زمین مهار شده و از آن کنار نمی‏شود اگر خداوند هوا را به وسیله جاذبه زمین یا غیر آن در اطراف زمین حفظ نمی‏کرد هوا از آن فرار می‏کرد و بیرون می‏رفت و در فضای بیکران می‏رفت و در فضای بیکران ناپدید می‏شد و زندگی نا ممکن می‏گردید «وَجَعَلْنا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً» این سقف محفوظ آیات عجیب و غریب دارد متأسفانه بشر از درک و دقّت در آن رو گردان است. مثلا بیشتر مأکولات و ردئیدنیهای روی زمین از کربن هوا گرفته می‏شود و مقدار کمی از کربن هوا گرفته می‏شود و مقدار کمی از املاح زمین است برگهای روئیدهیها کربن هوا را گرفته و آن را به صورت میوه‏ها و حبوبات و غیره به ما تحویل می‏دهند. اکسیژن هوا سبب زندگی ماست از بین رفتن آن مساوی با از بین رفتن حیات است مشاهده رنگهای الوان از اثر معجزه آسای هواست. زندگی حیوانات دریائی از هوای محلول در آب است و اشعه گوناگون مضرّه که به طور فزون از حدّ از آفتاب و سائر ستارگان به محیط زمین وارد می‏شود ذرّات هوا آنها را تجزیه و خورد خورد می‏کند تا وقت رسیدن به بدین انسانها و حیوانات و گیاهان از اثر افتاده و در حکم از بین رفته می‏شود و یا به صورت نافع در می‏آیند. میلیونها سنگهای آسمانی که با سرعت 48 هزار کیلومتر در ساعت وارد جوّ زمین می‏شوند با برخورد به گازهای هوا به صورت تیرهای شهاب در امده و به صورت را در روی زمین نا ممکن می‏ساختند. صاعقه‏ها که با سرعت 30 هزار برابر سرعت گلوله و با حرارت 30 هزار درجه آزت هوا را با اکسیژن ترکیب کرده و مواد قابل جذب برای گیاهان به وجود می‏آورند از پدیده‏های هوا اند و زندگی نباتی و در نتیجه زندگی حیوانی بدون آن نا میسّر است. به حساب هوا شناسان هر دقیقه صدبار در روی زمین صاعقه تولید می‏شود. این بود مجملی از آیات و اسرار قدرت خداوند در هوای زمین. چه بسیار و عجیب است این آیات!! و چه کم است تدبّر و دقّت ما بشر «وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ».

واژه نامه بختیاریکا

چِگار

جدول کلمات

سغ

پیشنهاد کاربران

چت

سر پناه

نام سقف در زبان ترکی ( آذری ) توفاق میباشد

سقف : پوششی است برای جلوگیری از نفوذ عوامل طبیعی به داخل ساختمان ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )

غ در پارسی هست مانند باغ ، بغ، بغداد شاه پارس، ق در پارسی نیست ولی واژگانی از پارسی هست که معرب شده یا آرامی شده و ک و گ به ق دگرگون شده ، پس در پارسی هم اکنون واژگان پارسی غ دار و ق دار هستنده دارد
سقف هم ترکی نیست عربیست در قران است یعنی پیش از آمدن ترکان به آسیای میانه ووخاورمیانه در عربستان سقف هستندگی داشته است

جناب آقای سهیل نظری عزیز من هم مثل حضرت عالی اعتقاد به حفظ اصالت زبانی دارم ولی در حد متعادل و قابل قبول جامعه، مواظب باشیم این بار از طرف دیگر پشت بام نیفتیم . افراط و تفریط در هر کاری درد سر ساز می شود. بعضی ها فکر می کردند و نیز بعضی ها فکر می کنند آوردن کلماتی خاص از زبان عربی یا دیگر زبانهای بیگانه در گویش پارسی نشانه سواد بیشتر است و عمداً گویش پارسی را به عربی نزدیک می کردند و این زیاده روی سبب شده امروزه نسلی به دنبال استقلال کامل زبانی بیفتند که این هم تقریباً غیر ممکن است و درد هزار ساله را نمی توان به کلی درمان کرد. مثلاً اگر به جای عبارت " مثلث متساوی الاضلاع " عبارت " سه برِ سه بر برابر " و به جای عبارت " مثلث " متساوی الساقین " عبارت " سه برِ دو بر برابر " را بکار بریم و با استفاده از این عبارتهای جدید و کاملاً پارسی بخواهیم یکی از قوانین مثلثات را بیان کنیم، چه اتفاقی می افتد؟ آیا به سادگی قابل فهم خواهد بود ؟ آیا مردم را به مشکل نمی اندازد؟ دوست گرامی خودباختگی ناپسند است؛ خودباختگی از هر جنسش و ازجمله از جنس زبانی، نه صحبت کردن و نوشتن با زبان جا افتاده و قابل قبول جامعه. اصلاح خوب است و کاری بسیار ارزنده و عالمانه ولی انقلاب زبانی راه به جایی نمی برد. مثلاً به نظر ارادتمند شما، فعل مرکب " هستنده دارد " و " هستندگی داشته است " از طرف دیگر پشت بام افتادن است و به جای آنها " وجود دارد " و " وجود داشته است " مشکل چندانی ندارد. البته می توان از افعال " هست " و " بوده است " که کاملاً پارسی هستند، نیز استفاده کرد. ما هم در زبان ترکی این مشکل را داریم و البته مشکل ما به مراتب بیشتر از هموطنان پارسی زبان است . متأسفانه بعضی از هموطنان ترک شما، طوری صحبت می کنند که نمی شود اسم زبان خاصی را بر گویش آنها گذاشت و جزء هیچیک از زبان های موجود دنیا محسوب نمی شود. اگر چه زبان پارسی با واژه های زبانهای دیگر آمیخته شده ولی خوشبختانه قالب و ساختار پارسی خود را نگه داشته است . بعضی از همزبان های من در صحبت خود نه تنها واژه های زبانهای دیگر را زیاد بکار می برند بلکه ساختار گویش ترکی را نیز به کلی به هم می ریزند. در مناطق ترک نشین کشورمان، زبان ترکی در جاهای دور افتاده و به ظاهر کم تمدن خیلی زیباتر و صحیح تر و قاعده مندتر از بعضی مراکز بزرگ جمعیتی صحبت می شود بدون آنکه این مردمان دستور زبان ترکی را در جایی آموخته باشند چون تعامل کمتری با مناطق و گویشهای دیگر کشور داشته اند و نیز به فکر فخر فروشی با واژه های وارداتی نبوده اند. به نظر من اگر افراط و تفریط نکنیم و کمی به فکر آن باشیم که خوب صحبت کنیم، به تدریج اصالت زبانی متعارفی حاصل خواهد شد و ما زبانی زیبا و تحسین بر انگیز خواهیم داشت.

درود به همگی و شما نادر جان. درکل سخن تون درسته اما یکجا اشتباه داشتید گفتم بهتون بگم شاید در زمان ها و مکان های دیگری این اشتباه رو تکرار نکنید. اینکه از عبارت ترک بکار بردید برای مناطق کشورمان. اگر منظورتان آذربایجان باشد باید بگویم که مردم آذربایجان ترک تبار و ترک نژاد نیستند. تنها ترک زبان اند. یعنی ترکی زبان اصیل ما آذری ها نبوده. زبان ما در گذشته ( ایام باستان و سپس تا پیش از تهاجم و حمله مغول ) آذری پهلوی بوده که به مانند بسیاری از لهجه های امروزین اقوام ما مثل کردها و لرها و شمالی های عزیز، از شاخه های زبان پارتی اشکانی بوده است. روند ترکی شدن زبان مردم آذربایجان بسیار طولانی مدت و به تدریج صورت گرفته. درکل خواستم بگم با توجه با اقدامات ضد فرهنگی پانترکان ( جدایی طلبانی که خودشان را تورک می نامند ) این تفکر غلط و اشتباه رایج شده که مردم آذربایجان ترک تبار هستند. اگر چنین بود نام این استان امروز ترکستان می شد نه آذربایجان. زبان ترکی بومی این منطقه نیست که بگوییم مردمان ترک زبان در ایران باید حتما به درستی به آن تلکم کنند. اما در اصل مطلب با گفته شما موافقم.

تاغ، آسمانه

واژه ی زیبای �آسمانه� که در پارسی کهن بجای تاغ ( �تاق� ) و سقف بکار می رفته را در اینجا سازگار با درونمایه ی گفتار آن نویسنده ی بزرگ [تئودور داستایفسکی]، دانسته بکار برده ام؛ گرچه در سایر باره ها با کمی چشم پوشی از واژه ی �تاق� ( تاغ ) نیز می توان سود برد.

برگرفته از پی نوشت یادداشتِ �آسمانه ی آزادی و بلندای اندیشگی�، ب. الف. بزرگمهر دهم تیر ماه ۱۳۹۴
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/07/blog - post_0. html




واژه ی سقف اربی , اربی شده ی چَخت پارسی است, , , , در زبان اوستایی واژه ی فرانش و در پارسی امروزی آسمانه و تاغ را داریم, , , , در پایان چرایی پارسی ستیزی پان ترکان و ترک زبانان ناآگاه را نمی دانم

والاد


کلمات دیگر: