کلمه جو
صفحه اصلی

مخالفت


مترادف مخالفت : اختلاف، اعراض، خصومت، خطاب، دشمنی، ستیزه، سرزنش، سرکشی، ضدیت، طغیان، عتاب، عداوت، عصیان، عناد، معاندت، نافرمانی، نقاضت

متضاد مخالفت : موافقت

برابر پارسی : نپذیرفتن، دشمنی کردن، پاداندیشی

فارسی به انگلیسی

antagonism, difference, disapprobation, objection, opposition, protestation

opposition


فارسی به عربی

تناقض , خصومة , خلاف , کره , معارضة

مترادف و متضاد

resistance (اسم)
ایستادگی، سختی، مخالفت، استحکام، پایداری، مقاومت، معارضه، عایق مقاومت

gainsay (اسم)
انکار، مخالفت

objection (اسم)
ایراد، اعتراض، مخالفت، عدم توافق، استدلال مخالف

contrast (اسم)
ضد، مخالفت، تضاد، مقابله، همسنجی، کنتراست، تقابل، تباین

antagonism (اسم)
ستیز، خصومت، ستیزگی، ضدیت، مخالفت، هم اوری، اصل مخالف

contrariness (اسم)
خیرگی، مخالفت، نا سازگاری، خود رایی، خود سری، خریت، ناجوری

defiance (اسم)
اعتراض، مخالفت، مبارزه طلبی، دعوت به جنگ، بی اعتنایی

opposition (اسم)
ضدیت، مخالفت، تضاد، مقابله، مقاومت

disagreement (اسم)
مخالفت، نا سازگاری، مغایرت، اختلاف، عدم توافق، عدم موافقت، عدم قبول

disaccord (اسم)
مخالفت، عدم هماهنگی، عدم توافق، عدم هم اهنگی داشتن

repugnance (اسم)
مخالفت، نا سازگاری، تناقض، مغایرت

contradiction (اسم)
رد، ضدیت، مخالفت، تضاد، تناقض، مغایرت، ضد گویی، خلاف گویی، عدم تناسب

contrariety (اسم)
دگرگونی، مخالفت، نا سازگاری، مغایرت

nonconformity (اسم)
مخالفت، عدم موافقت، عدم رعایت، ناهمنوایی، ناپیروی

dissidence (اسم)
مخالفت، عدم توافق، اختلاف رای، عدم تشابه

اختلاف، اعراض، خصومت، خطاب، دشمنی، ستیزه، سرزنش، سرکشی، ضدیت، طغیان، عتاب، عداوت، عصیان، عناد، معاندت، نافرمانی، نقاضت ≠ موافقت


فرهنگ فارسی

ناسازگاری کردن
( مصدر ) ۱ - خلاف کردن . ۲ - دشمنی کردن : چون میان ما مخالفت ظاهر گشت ... یا مخالف قیاص . ۱ - آنست که کلمهای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند : بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون . ( رودکی ) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش . ( خاقانی )
خلاف کردن

فرهنگ معین

(مُ لَ فَ ) [ ع . مخالفة ] (مص ل . ) عدم موافقت ، ضدیُت .

لغت نامه دهخدا

مخالفت . [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ، اِمص ) به معنی خلاف کردن ، مقابل موافقت . (غیاث ).اختلاف و عدم موافقت . منازعت . ضدیت . عداوت و دشمنی ونفاق . (ناظم الاطباء) : چون معدان والی مکران گذشته شد میان دو پسرش عیسی و بوالعسکر مخالفت افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 241). او را امیدی کردند وچون کار یک رویه شد اگر بر آن برفتندی این مرد فسادی نپیوستی و مخالفتی اظهار نکردی . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 350). تا بر دست تو این کار برود و مخالفت برافتد. (تاریخ بیهقی ص 412). اسفهبد شهریار در اثناء این حال سلسله ٔ مخالفت بجنبانید و به کثرت لشکر و وفور مال مغرور شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 272).
در منازعت ِ تو شها که یارد زد
درِ مخالفت تو که کردیارد باز.

سوزنی .


دشمنان در مخالفت گرم اند
و آتش ما بدین نگردد سرد.

سعدی .


- مخالفت قیاس ؛ عبارت است از اینکه کلمه ای مخالف قواعد صرفیه باشد چنانکه در این اشعار فردوسی :
گریزان به بالا چرا برشدی
چو آواز شیر ژیان «بشندی ».
سیه مژه بر نرگسان دژم
فرو «خوابنید»و نزد هیچ دم ...

سنائی .


ای جوان مرد نکته ای بشنو
از عطای خدا «نمید» مشو.

خاقانی .


گر به جان خرمی دواسبه درآی
ور بدل «خوشندی » خر اندر کش .

رودکی .


بودنی بود می بیار اکنون
رطل پر کن مگوی بیش «سخون ».

ابوشکور.


آب انگور و آب «نیلوفل »
مر مرا از عبیر و مشک بدل .
قیاس لغت فارسی «بشنیدی » و «خوابانید» و... و «نومید» و «خوشنود» و «سخن » و «نیلوفر» می باشد... (از هنجار گفتار صص 5 - 6). و رجوع به مخالفة شود.
- مخالفت کردن ؛ موافقت نکردن . برخلاف گفتن و رد کلام کردن و رای خلاف دادن و رد کردن . (ناظم الاطباء) : به فرمان های او (آلتونتاش ) کار کنید و به هیچ چیز مخالفت مکنید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 347). من پادشاهی چون محمود را مخالفت کردم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 370). و مخالفت یکدیگر مکنید تا من بازآیم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 123).
گر زهر موافقت کند تریاق است
ور نوش مخالفت کند نیش من است .

خیام .


دگر به هر چه تو گوئی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمی شود ما را.

سعدی .


|| عصیان و طغیان و یاغی گری و سرکشی و نافرمانی . (ناظم الاطباء).
- مخالفت کردن ؛ مقابلی کردن . اعتراض کردن . یاغی شدن و سرکشی و نافرمانی نمودن . (ناظم الاطباء) : هر چند مدارا بیش کنی مخالفت زیاده کند. (گلستان ).
|| تناقض . || نسیان . (ناظم الاطباء).

مخالفت. [ م ُ ل َ ف َ ] ( ع مص ، اِمص ) به معنی خلاف کردن ، مقابل موافقت. ( غیاث ).اختلاف و عدم موافقت. منازعت. ضدیت. عداوت و دشمنی ونفاق. ( ناظم الاطباء ) : چون معدان والی مکران گذشته شد میان دو پسرش عیسی و بوالعسکر مخالفت افتاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 241 ). او را امیدی کردند وچون کار یک رویه شد اگر بر آن برفتندی این مرد فسادی نپیوستی و مخالفتی اظهار نکردی. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 350 ). تا بر دست تو این کار برود و مخالفت برافتد. ( تاریخ بیهقی ص 412 ). اسفهبد شهریار در اثناء این حال سلسله مخالفت بجنبانید و به کثرت لشکر و وفور مال مغرور شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 272 ).
در منازعت ِ تو شها که یارد زد
درِ مخالفت تو که کردیارد باز.
سوزنی.
دشمنان در مخالفت گرم اند
و آتش ما بدین نگردد سرد.
سعدی.
- مخالفت قیاس ؛ عبارت است از اینکه کلمه ای مخالف قواعد صرفیه باشد چنانکه در این اشعار فردوسی :
گریزان به بالا چرا برشدی
چو آواز شیر ژیان «بشندی ».
سیه مژه بر نرگسان دژم
فرو «خوابنید»و نزد هیچ دم...
سنائی.
ای جوان مرد نکته ای بشنو
از عطای خدا «نمید» مشو.
خاقانی.
گر به جان خرمی دواسبه درآی
ور بدل «خوشندی » خر اندر کش.
رودکی.
بودنی بود می بیار اکنون
رطل پر کن مگوی بیش «سخون ».
ابوشکور.
آب انگور و آب «نیلوفل »
مر مرا از عبیر و مشک بدل.
قیاس لغت فارسی «بشنیدی » و «خوابانید» و... و «نومید» و «خوشنود» و «سخن » و «نیلوفر» می باشد... ( از هنجار گفتار صص 5 - 6 ). و رجوع به مخالفة شود.
- مخالفت کردن ؛ موافقت نکردن. برخلاف گفتن و رد کلام کردن و رای خلاف دادن و رد کردن. ( ناظم الاطباء ) : به فرمان های او ( آلتونتاش ) کار کنید و به هیچ چیز مخالفت مکنید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 347 ). من پادشاهی چون محمود را مخالفت کردم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 370 ). و مخالفت یکدیگر مکنید تا من بازآیم. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 123 ).
گر زهر موافقت کند تریاق است
ور نوش مخالفت کند نیش من است.
خیام.
دگر به هر چه تو گوئی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمی شود ما را.
سعدی.
|| عصیان و طغیان و یاغی گری و سرکشی و نافرمانی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. ناسازگاری کردن.
۲. ستیزه کردن، دشمنی کردن.
۳. (اسم ) (موسیقی ) گوشۀ اوج دستگاه های سه گاه و چهارگاه.

دانشنامه عمومی

ناسازگاری - دشمنی


پیشنهاد کاربران

پادآوایی
موافقت = همآوایی
مخالفت = پادآوایی

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دوژیتی ( کردی )
یایین ( سنسکریت )
ویراد، ویرود ( سنسکریت: ویرادهَ، ویرودهَ )
ویروهیت ( سنسکریت: ویرودهیتا )

ناهم اندیشی

ناسازگاری

بهترین جایگزین برای مخالفت ک از ریشه ستیز میباشد واژگان ستیزنده و یا ستیهنده میباشد
وهمچنین ستیزگر نیز گزینه ای زیبنده است

اختلاف، اعراض، خصومت، خطاب، دشمنی، ستیزه، سرزنش، سرکشی، ضدیت، طغیان، عتاب، عداوت، عصیان، عناد، معاندت، نافرمانی، نقاضت

پادورزی کردن

معارضت. . . . تعارض. . . .

تضاد. . .

نا پیروی/ ناهمراهی / ناسازی / سرپیچی/ نافرمانی / ناسازگاری/ ناجوری / . . . . . . . .


کلمات دیگر: