کلمه جو
صفحه اصلی

سیرافی

لغت نامه دهخدا

سیرافی . (ص نسبی ) منسوب به سیراف از بلاد فارس . (الانساب سمعانی ).


سیرافی. ( ص نسبی ) منسوب به سیراف از بلاد فارس. ( الانساب سمعانی ).

سیرافی. ( اِخ ) حسن بن عبداﷲبن مرزبان. رجوع به حسن سیرافی شود.

سیرافی. ( اِخ ) یوسف بن حسن بن عبداﷲبن مرزبان ( 330 - 385 هَ. ق. ). مردی ادیب بود و در بغداد شهرت فراوان داشت. اصل وی از سیراف فارس است. او راست : ابیات الاستشهادات. شرح ابیات سیبویه. شرح ابیات اصلاح منطق. شرح ابیات المجاز لابی عبداﷲ. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1179 ).

سیرافی . (اِخ ) حسن بن عبداﷲبن مرزبان . رجوع به حسن سیرافی شود.


سیرافی . (اِخ ) یوسف بن حسن بن عبداﷲبن مرزبان (330 - 385 هَ . ق .). مردی ادیب بود و در بغداد شهرت فراوان داشت . اصل وی از سیراف فارس است . او راست : ابیات الاستشهادات . شرح ابیات سیبویه . شرح ابیات اصلاح منطق . شرح ابیات المجاز لابی عبداﷲ. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1179).


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سیرافی (ابهام زدایی). سیرافی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابوالعباس احمد بن نوح سیرافی، اِبْن نوحِ سیرافی، ابوالعباس احمد بن علی بن محمد بن احمد ابن عباس بن نوح، محدث، رجال شناس و فقیه امامی در سده های ۴ و ۵ق/ ۱۰ و ۱۱م• ابوسعید حسن بن عبدالله سیرافی، قاضی ابوسعید حسن بن عبدالله بن مرزبان سیرافی مشهور به ابوسعید سیرافی، عالم مشهور نحو، لغت، فقه، حدیث، علوم قرآن و کلام• سلیمان سیرافی ، بازرگانی ایرانی از مردم بندر سیراف بر ساحل خلیج فارس و دارای کتاب سفرنامه
...

پیشنهاد کاربران

سیرافی : ابوعبدالله حمویه سیرافی ، از محدثین و دانشمندان عامه بوده و نزد ابوالحسن اشعری درس خوانده است . شاگردانش در شیراز مکتب اشعری را رواج داده بودند. ( دانشنامه جهان اسلام ج ۴ ص ۱۶۱۰ )


کلمات دیگر: