کلمه جو
صفحه اصلی

شطی

مترادف و متضاد

fluviatile (صفت)
نهری، رودخانه ای، شطی، زندگی کننده در رودخانه

فرهنگ فارسی

منسوب به شط

لغت نامه دهخدا

شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابوسعید محمدبن احمدبن عباس شطی رقی . از اهل رقه و منسوب است به شط فرات . وی از حفص بن عمر روایت کرد و ابوبکربن مقری از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).


شطی. [ ش ِ طا ] ( ع مص ) آماسیدن مرده و بلند شدن هر دو دست و پای وی. ( ناظم الاطباء ). دروا گردیدن هر دو دست و پای مرده. ( منتهی الارب ). رجوع به شَطی ̍ شود.

شطی. [ ش َ طی ی ] ( ع اِ ) یک کرد از کردهای زمین. ج ، شَطیان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شطی. [ ش َطْ طی / ش َ طْ طی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به شط. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شط شود.

شطی. [ ش َطْ طی ] ( اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن عبداﷲبن ابراهم بصری شطی. ساکن گرگان بود و از ابوالحسن علی بن حمید بزاز و جزوی روایت داشت.وی به سال 291 هَ. ق. درگذشت. ( از لباب الانساب ).

شطی. [ ش َطْ طی ] ( اِخ ) ابوالطیب مظفربن سهل بن علی شطی واسطی. در مکه از احمدبن علی مؤدب روایت کرد و ابوالحسین محمدبن احمدبن محمد جمیع از او روایت دارد. ( از لباب الانساب ).

شطی. [ ش َطْ طی ] ( اِخ ) ابوسعید محمدبن احمدبن عباس شطی رقی. از اهل رقه و منسوب است به شط فرات. وی از حفص بن عمر روایت کرد و ابوبکربن مقری از او روایت دارد. ( از لباب الانساب ).

شطی. [ ش َطْ طی ] ( اِخ ) جمیل افندی. امام حنبلی در دمشق. وی پسر محمد شطی بود. او راست : مختصر طبقات الحنابلة چ دمشق 1339 هَ. ق. ( از معجم المطبوعات مصر ).

شطی. [ ش َطْ طی ] ( اِخ ) شیخ عبدالسلام بن عبدالرحمان... شطی حنبلی دمشقی ( متولد 1256 - متوفای 1295 هَ. ق. ناگهانی در دمشق ). به تحصیل علوم دینی و فقهی پرداخت و به طریقه قادری گروید. شطی در دوستداری شعر و ادب و سرودن اشعار بلند مشهور بود و دیوانی دارد که به سال 1324 هَ. ق. در دمشق به همت نواده اش محمد جمیل شطی چاپ شد. ( از معجم المطبوعات مصر ).

شطی. [ ش َطْ طی ] ( اِخ ) محمد جمیل افندی حنبلی دمشقی ، متوفای سال 1307 هَ. ق. او راست : 1- توفیق المواد النظامیة لاحکام الشریعة المحمدیة. 2- رساله ای در مسائل امام داود ظاهری. 3- الفتح المبین فی تلخیص کلام الفرضین ( فرائض المذاهب الاربعة ). 4- المنظومات الجمیلة الشطیة، از اشعار وی ، چ دمشق - سال 1324 هَ. ق. ( از معجم المطبوعات مصر ).

شطی . [ ش َ طی ی ] (ع اِ) یک کرد از کردهای زمین . ج ، شَطیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن عبداﷲبن ابراهم بصری شطی . ساکن گرگان بود و از ابوالحسن علی بن حمید بزاز و جزوی روایت داشت .وی به سال 291 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).


شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابوالطیب مظفربن سهل بن علی شطی واسطی . در مکه از احمدبن علی مؤدب روایت کرد و ابوالحسین محمدبن احمدبن محمد جمیع از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).


شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) جمیل افندی . امام حنبلی در دمشق . وی پسر محمد شطی بود. او راست : مختصر طبقات الحنابلة چ دمشق 1339 هَ . ق . (از معجم المطبوعات مصر).


شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) شیخ عبدالسلام بن عبدالرحمان ... شطی حنبلی دمشقی (متولد 1256 - متوفای 1295 هَ . ق . ناگهانی در دمشق ). به تحصیل علوم دینی و فقهی پرداخت و به طریقه ٔ قادری گروید. شطی در دوستداری شعر و ادب و سرودن اشعار بلند مشهور بود و دیوانی دارد که به سال 1324 هَ . ق . در دمشق به همت نواده اش محمد جمیل شطی چاپ شد. (از معجم المطبوعات مصر).


شطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) محمد جمیل افندی حنبلی دمشقی ، متوفای سال 1307 هَ . ق . او راست : 1- توفیق المواد النظامیة لاحکام الشریعة المحمدیة. 2- رساله ای در مسائل امام داود ظاهری . 3- الفتح المبین فی تلخیص کلام الفرضین (فرائض المذاهب الاربعة). 4- المنظومات الجمیلة الشطیة، از اشعار وی ، چ دمشق - سال 1324 هَ . ق . (از معجم المطبوعات مصر).


شطی . [ ش َطْ طی / ش َ طْ طی ی ] (ص نسبی ) منسوب به شط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شط شود.


شطی . [ ش ِ طا ] (ع مص ) آماسیدن مرده و بلند شدن هر دو دست و پای وی . (ناظم الاطباء). دروا گردیدن هر دو دست و پای مرده . (منتهی الارب ). رجوع به شَطی ̍ شود.


پیشنهاد کاربران

در ایه 30 سوره قصص مطرح شده که در معنای کلمه ایمن مطرح نمودم که سه کلمه ی شطی الواد الایمن به معنای جانب یا حاشیه راست دره می باشد شطی یعنی جانب یا سو یا حاشیه و واد دره یا سیلگاه و ایمن راست مطرح شده است


کلمات دیگر: