کلمه جو
صفحه اصلی

جریر المدنی

فرهنگ فارسی

از وی نقل شده که : در مسجد رسول ( ص ) عبور میکردم و اسلمی عابد را دیدم که در نماز بود بر او سلام فرستادم اشاره کرد بنشین نشستم چون سلام نماز داد دست مرا گرفت و اشاره بگلویم کرد و گفت : چگونه است گفتم نیکوتر چیز است .

لغت نامه دهخدا

جریر المدنی. [ ج َ رُل ْ م َ دَ ] ( اِخ ) از وی نقل شده که : در مسجد رسول ( ص ) عبور میکردم و اسلمی عابد را دیدم که در نماز بود، براو سلام فرستادم. اشاره کرد بنشین. نشستم. چون سلام نماز داد دست مرا گرفت و اشاره به گلویم کرد و گفت : چگونه است ؟ گفتم نیکوتر چیز است. گفت : دوست دارم که خلوتی میداشتیم و این ابیات را با صدای تو می شنیدم :
یا لقومی بحبلک المصروم
یوم شظوا و انت غیر ملوم
اصبح الربع من امامة قفراً
غیر مغنی معازف و رسوم.
گفتم :هر وقت بخواهید. گفت : وقت دیگر ان شاء اﷲ. ( از عقد الفرید ج 7 ص 13 ).


کلمات دیگر: