پدر بلعم است
باعور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
باعور. ( اِخ ) پدر بَلعَم. و او زاهدی بود مستجاب الدعوةدر زمان موسی علیه السلام و عاقبت ایمان بر باد داد، و بلعام نیز گویند. رجوع به باعورا شود :
پیرهن عصیان بنداز اگر
آیدت از بلعم باعور عار.
سغبه شد مانند عیسی زمان.
زامتحان آخرین گشته مهین.
سود نامدشان عبادتها و دین.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 214 س 21 ).
پیرهن عصیان بنداز اگر
آیدت از بلعم باعور عار.
ناصرخسرو.
بلعم باعور را خلق جهان سغبه شد مانند عیسی زمان.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 65 س 28 ).
بلعم باعور و ابلیس لعین زامتحان آخرین گشته مهین.
مولوی ( همان کتاب ص 149 س 3 ).
بلعم باعور و ابلیس لعین سود نامدشان عبادتها و دین.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 214 س 21 ).
کلمات دیگر: