از طسوج قم است
جرکان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جرکان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است به اصفهان . (از منتهی الارب ). از قرای اصفهان است . (از معجم البلدان ).
جرکان . [ ج َ ] (اِخ ) از قرای جرجان است . (از معجم البلدان ) (از مرآت البلدان ج 4 ص 221).
جرکان. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی است به اصفهان. ( از منتهی الارب ). از قرای اصفهان است. ( از معجم البلدان ).
جرکان. [ ج َ ] ( اِخ ) از قرای جرجان است. ( از معجم البلدان ) ( از مرآت البلدان ج 4 ص 221 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از طسوج جهرود است. ( از تاریخ قم ص 119 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از دیه های خوی. ( از تاریخ قم ص 141 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از دیه های قاسان. ( از تاریخ قم ص 138 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از دیه های وره. ( از تاریخ قم ص 138 ).
جرکان. [ ]( اِخ ) از رستاق خوی. رجوع به تاریخ قم ص 118 شود.
جرکان. [ ] ( اِخ ) از طسوج قم است. ( تاریخ قم ص 57 ).
جرکان. [ ج َ ] ( اِخ ) از قرای جرجان است. ( از معجم البلدان ) ( از مرآت البلدان ج 4 ص 221 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از طسوج جهرود است. ( از تاریخ قم ص 119 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از دیه های خوی. ( از تاریخ قم ص 141 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از دیه های قاسان. ( از تاریخ قم ص 138 ).
جرکان. [ ] ( اِخ ) از دیه های وره. ( از تاریخ قم ص 138 ).
جرکان. [ ]( اِخ ) از رستاق خوی. رجوع به تاریخ قم ص 118 شود.
جرکان. [ ] ( اِخ ) از طسوج قم است. ( تاریخ قم ص 57 ).
جرکان . [ ] (اِخ ) از دیه های خوی . (از تاریخ قم ص 141).
جرکان . [ ] (اِخ ) از دیه های قاسان . (از تاریخ قم ص 138).
جرکان . [ ] (اِخ ) از دیه های وره . (از تاریخ قم ص 138).
جرکان . [ ] (اِخ ) از طسوج قم است . (تاریخ قم ص 57).
جرکان . [ ](اِخ ) از رستاق خوی . رجوع به تاریخ قم ص 118 شود.
جرکان . [ ] (اِخ ) از طسوج جهرود است . (از تاریخ قم ص 119).
کلمات دیگر: