امده
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
فی
مترادف و متضاد
اینده، وارد شونده، امده، عاید شونده
فرهنگ فارسی
( آمده ) ( اسم ) ۱ - رسیده وارد . ۲ - واقع حادث . ۳ - بدیهه لطیفه نادره. ۴ - طبیعی مقابل مصنوع ساختگی . ۵ - قسمی گچ روان کرد. گشاده و تنگ یعنی بسیار آب و کم مایه برای سفید کردن ظاهر بنا چون دیوار و سقف لایه .
بقیه چیزی . بقیه از هر چیزی
بقیه چیزی . بقیه از هر چیزی
لغت نامه دهخدا
( آمده ) آمده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ، اِ ) رسیده. وارد. واقع. حادث. کائن :
زآمده شادمان نباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد.
بارها درشدی بمجلس خاص
گه نوازن بدی وگه رقاص
گاه گفتی بشوخی آمده ای
گه نمودی بعشوه شعبده ای.
فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل
گفت آمده دیگر بود و ساخته دیگر.
آمده. [ م َ دَ / دِ ] ( اِ ) در اصطلاح بنایان ، قسمی گچ روان کرده گشاده و تُنُک یعنی بسیارآب و کم مایه ، برای سفید کردن ظاهر بناءچون دیوار و سقف. و بنّایان قُم آن را لایه گویند.
( امدة ) امدة. [ اَ م ِدْ دَ ] ( ع اِ ) تار و رشته تافته. || مساک کرانه جامه چون ببافتن گیرند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
امده. [ اُ دَ ] ( ع اِ ) بقیه چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بقیه از هر چیزی. ( از المرجع ). || افزونی و زیادتی. ( ناظم الاطباء ).
زآمده شادمان نباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد.
رودکی.
خوارزمشاه اسب بخواست و بجهد برنشست اسب تندی کرد از قضای آمده بیفتادهم بر جانب افکار و دستش بشکست. ( تاریخ بیهقی ). || بدیهه. لطیفه. چربک. نادره : بارها درشدی بمجلس خاص
گه نوازن بدی وگه رقاص
گاه گفتی بشوخی آمده ای
گه نمودی بعشوه شعبده ای.
امیرخسرو.
|| طبیعی ، مقابل مصنوع و ساختگی : فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل
گفت آمده دیگر بود و ساخته دیگر.
؟
آمده. [ م َ دَ / دِ ] ( اِ ) در اصطلاح بنایان ، قسمی گچ روان کرده گشاده و تُنُک یعنی بسیارآب و کم مایه ، برای سفید کردن ظاهر بناءچون دیوار و سقف. و بنّایان قُم آن را لایه گویند.
( امدة ) امدة. [ اَ م ِدْ دَ ] ( ع اِ ) تار و رشته تافته. || مساک کرانه جامه چون ببافتن گیرند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
امده. [ اُ دَ ] ( ع اِ ) بقیه چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بقیه از هر چیزی. ( از المرجع ). || افزونی و زیادتی. ( ناظم الاطباء ).
امده . [ اُ دَ ] (ع اِ) بقیه ٔ چیزی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بقیه از هر چیزی . (از المرجع). || افزونی و زیادتی . (ناظم الاطباء).
امدة. [ اَ م ِدْ دَ ] (ع اِ) تار و رشته ٔ تافته . || مساک کرانه ٔ جامه چون ببافتن گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
( آمده ) ۱. رسیده، وارد.
۲. آن که وارد شده.
۳. آنچه روی داده: زآمده شادمان بباید بود / وز گذشته نکرد باید یاد (رودکی: ۴۹۵ ).
۲. آن که وارد شده.
۳. آنچه روی داده: زآمده شادمان بباید بود / وز گذشته نکرد باید یاد (رودکی: ۴۹۵ ).
کلمات دیگر: