کلمه جو
صفحه اصلی

الوده کردن

فارسی به انگلیسی

smirch, contaminate, defile, foul, infect, pollute, to contaminate, to implicate, to involve

فارسی به عربی

اصب , فوضی , وحل

مترادف و متضاد

imbrue (فعل)
جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن

defile (فعل)
ملوی کردن، الوده کردن، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، رژه رفتن

befoul (فعل)
کثیف کردن، چرکین کردن، الوده کردن

infect (فعل)
الوده کردن، عفونی کردن، پر کردن، گند زده کردن، مبتلا و دچار کردن، سرایت کردن

envenom (فعل)
الوده کردن، زهرالود کردن، رهراگین کردن، مشوب کردن

mess (فعل)
خوراک دادن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراندن، شلوغ کاری کردن

muck (فعل)
خراب کردن، الوده کردن، پهن کردن

smutch (فعل)
کثیف کردن، الوده کردن، لکه دار کردن


کلمات دیگر: