نیزه دار، نیزه زن، تشر زن، نیزه انداز
نیزه زن
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه با نیزه جنگ کند .
لغت نامه دهخدا
نیزه زن. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ زَ ] ( نف مرکب ) رامح. ( منتهی الارب ). مطعان.( السامی ). نیزه افکن. نیزه ور. نیزه گذار :
هزار از یل نیزه زن زابلی
گزین کرد با خنجر کابلی.
هزار از یل نیزه زن زابلی
گزین کرد با خنجر کابلی.
اسدی.
کلمات دیگر: